معرّفی کتاب سرخپوست میرود:
- سال انتشار کتاب سرخپوست میرود:
«سرخپوست میرود» مجموعه داستان کوتاهی با ترجمة فرزانه قیاسنوعی از نشر یوبان است. نام داستانهای کوتاه سرخپوست میرود در زیر آمده است:
- میسترال"Mistral" (1931)
- هنرمند در خانه"Artist at Home" (1933)
- سرخپوست میرود
- شکاف یخی
- سنجاق سینه"The Brooch" (1936)
بخشهایی از کتاب:
دو سرخپوست از میان کشتزار به سمت اردوگاه بردهها در حرکت بودند؛ دو ردیف خانه از آجر نرم پخته با روکش مالی سفید که بردههای متعلق به طایفه در آن زندگی میکردند. در میان تاریکی ملایم کوچه با شخص دیگری مواجه شدند؛ یک سیاهِ لال پابرهنه با تعدادی اسباب بازی خانگی، خاموش در گرد و غبار. هیچ نشانهای از زندگی وجود نداشت. اولی گفت: «من میدونم چی پپدا میکنیم.» دومیگفت: «چی پیدا نمیکنیم.» اگرچه ظهر بود، کوچه خالی بود و درهای کلبهها خالی و بیسر و صدا، نه دودی به نشانهی پخت و پز از دودکشهای گچی بلند بود و نه صدای بر هم خوردن ظروف فلزی میآمد. «آره... وقتی هم که پدر ارباب مرد، همین وضع پیش اومده بود.» «منظورت از ارباب، اربابیه که الان مرده؟» «آره.» سرخپوست اول «تری باسکت» نام داشت. حدوداً شصت ساله بود. هر دو قیافهای خپل و تا حدی ورزیده شبیه شهرنشینها داشتند؛ شکم گنده با سرهایی بزرگ و پهن. و رنگ خاکی چهرههایشان از یک آرامش غبارگرفته شبیه سرهای حک شده بر دیوار مخروبهای در صیام یا سوماترا حکایت داشت که از میان مه سر بر آورده. آفتاب به شدت میتابید، آفتاب شدید. در سایهی تند آفتاب، موهایشان شبیه جگن سبز بر یک زمین آفتاب سوخته به نظر میرسید. به یکی از گوشهای باسکت، انفیهدانی لعابی پنس شده بود. «من همیشه گفتم که این رسم خوبی نیست. قدیمها نه اردوگاهی بود و نه کاکاسیاهی. وقت آدم مال خودش بود. آدم وقت داشت. الان باید بیشتر وقتشرو صرف پیدا کردن کار برای سیاها بکنه که خوششون میاد کار کنن و عرق بریزن.» «اونها مثل اسبها و سگها میمونن»
درست پیش از غروب، او پشت کنده چوبی قرار گرفت و حرکت آهسته و رو به جلوی ردیفی از مورچهها را دنبال کرد. تعدادی از آنها را برداشت و با اکراه خورد. شبیه مهمانی که برای شام دعوت دارد و پیش از رسیدن غذا از توی ظرف، آجیل شور برمیدارد تا خودش را سرگرم کندا مزه شور آنها در دهانش حالت بزاقی خاصی ایجاد کرد. به خط مورچهها که اصلا قطعه نشده و با ترتیبی فوقالعاده و بیوفقه همچنان در حال حرکت بود، خیره ماند. او در تمام آن روز چیز دیگری نخورده بود.
معرّفی ویلیام فاکنر:
ویلیام فاکنر متولد نیواورلئان میسیسیپی ایالات متحده امریکا در سال 1897 است. او در 17 سالگی در اثر آشنایی با «فیل استون» و دوستی با او و با نظارت او به کتابخوانی روی میآورد و شعر میسراید و در 21 سالگی وارد نیروی هوایی سلطنتی انگلستان میشود اما...
معرّفی ویلیام فاکنر و مشاهدهی تمام کتابها
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران