معرّفی کتاب اسبهای خالدار:
- سال انتشار کتاب اسبهای خالدار:
کتاب اسبهای خالدار (Spotted Horses) داستانی کوتاه از ویلیام فاکنر نویسنده آمریکایی است که برای اولین بار در سال 1931 منتشر شده است.
خلاصهای از داستان اسبهای خالدار:
در بخشی از مقدمه مترجم (احمد اخوت) چنین میخوانیم:
«رمان کوتاهی را که میخوانید، اسبهای خالدار، (Spotted Horses) یکی از سه رمان کوتاهی است که ویلیام فاکنر نوشته است (دو "رمان کوتاه دیگر اوعبارتند از "پیرمرد" و "خرس").
از آنجا که خلق این اثر مدت دوازده سال ذهن نویسنده را به خود مشغول داشته بود و به دفعات متنهای مختلفی از آن انتشار یافت مترجم با مشکل انتخاب متن روبرو بود. لازم به تذکر است که در مجموع چهار متن متفاوت از این اثر به قرار زیر انتشار یافته است:
الف: در سال 1929 اولین طرح این رمان در مجله اسکریبنر (Saibrers Magazine) منتشر شد (این داستان کمتر شباهتی به متن نهایی آن دارد و اثری است در حدود 20 صفحه).
ب: در سال 1931 دومین متن به عنوان بخشی از رمان "دهکده انتشار یافت.
پ: در سال 1940 کاملترین متن با عنوان کتاب چهارم - دهقان ها - در رمان "دهکده به چاپ رسید. ج: و بالاخره در سال 1961 اسبهای خالدار بعنوان رمانی مستقل، همراه با پیرمرد" و "خرس"، انتشار یافت (در مجموعه : Three famous short novels) - این متن کوتاه تر از متنی است که در سال 1920 انتشار یافت. در ترجمه حاضر از کاملترین متن، متن سال 1940 ، استفاده شد.»
لازم به ذکر است که داستان دیگری با همین نام از همین مترجم در مجموعه «اسبها و آدمها»
ترجمه و منتشر شده است که با این داستان متفاوت است و در آن از نسخهی سال 1929 که در مجله اسکریبنر چاپ شده بود استفاده شده است.
حدود سی سال بعد از خاتمه جنگ داخلی آمریکا سروکله فلم اسنویس در محله کوچک فرانسویان، فرنچمن بند، پیدا شد. این محله در جنوب شرقی، یوکناپاتاوفا، واقع شده بود. پدر فلم اسب دزدی بود که در جنگهای داخلی جنگیده بود. فلم جوانی است تنه لش، گنده و کم حرف، با چشمانی به رنگ آب راکد، و هرگز نه سیگار میکشد و نه دمی به خمره میزند. فقط گاهگاهی یک تکه تنباکوی پنج سنتی در دهانش میگذارد و اینقدر آنرا میمکد تاشیرهاش کشیده شود و مسئول رسیدگی به اسبهای منطقه میباشد.
بخشهایی از کتاب:
کمی قبل از غروب مردهایی که دم ایوان دکان لمیده بودند، چشمشان به گاری رو بسته ای افتاد که از سمت جنوب در حالیکه قاطرهایی آن را میکشیدند به طرف آنها میآمد. پشت سر گاری، قطاری از موجوداتی وُل میزدند که حتی از فاصله دور هم مشخص بود موجودات زنده ای هستند. در زیر نور یکنواخت دم غروب، آن موجودات قد و نیم قد، رنگارنگ به نظر میرسیدند. درست مثل اینکه کسی یک ردیف پوستر رنگارنگ را - مثلا پوسترهای یک سیرک روی تابلوی اعلانات - نامنظم و تا چند تا در میان تا نصفه پاره کرده باشد. قطار دنباله گاری با آن رنگها و اندازههای متفاوت درحالیکه حرکت دسته جمعی آنها موج به خصوصی داشت - مانند دنباله یک بادبادک - پشت سر گاری در حرکت بودند.
یکی از مردها پرسید: "این دیگه چه کوفتیه؟"
کوئیک جواب داد: "یه سیرکه"...
اسنوپس توی کوچه به راه افتاد ورفت. جماعت سرک کشیدند و دیدند که تگزاسی از وسط باربند گذشت و وارد طویله شد. همینکه اسبها چشمشان به او افتاد شروع کردند به جفتک انداختن. البته این بار کمتر چموشی به دلیل از خودشان در میآوردند. انگار روز طولانی آنها را هم خسته کرده بود و تاب و توانشان را گرفته بود. تگزاسی از طویله بیرون آمد. دو قاطر افسار بسته جلوی او در حرکت بودند. گاریش را زیر سایبان کنار طویله گذاشته بود …
معرّفی ویلیام فاکنر:
ویلیام فاکنر متولد نیواورلئان میسیسیپی ایالات متحده امریکا در سال 1897 است. او در 17 سالگی در اثر آشنایی با «فیل استون» و دوستی با او و با نظارت او به کتابخوانی روی میآورد و شعر میسراید و در 21 سالگی وارد نیروی هوایی سلطنتی انگلستان میشود اما...
معرّفی ویلیام فاکنر و مشاهدهی تمام کتابها
ترجمههای فارسی از رمان «اسبهای خالدار»:
توسط احمد اخوت ترجمه شده و نشر فردا در سال 1370 چاپ شده است.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران