زندگینامة کوتاه جان اشتاین بک:
نام جان ارنست اشتاینبک بر روی جلد کتابهای ترجمه شده وی در ایران به صورتهای زیر آمده است:
«جان اشتاین بک»، «جان استاین بک»، «جان استین بک»
تلفظ صحیح نام او: staɪnbɛk
- تاریخ تولد و تاریخ فوت جان اشتاین بک:
تولد: 27 فوریه 1902 اوایل قرن بیستم، فوت: 20 دسامبر 1968
اشتاین بک در یک نگاه:
نویسنده آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1962 «به خاطر نوشتههای واقعگرایانه و تخیلیاش، ترکیبی از طنز دلسوزانه و اجتماعی مشتاق بود. " او را "غول نامههای آمریکایی" نامیدهاند.
اشتاین بک در طول دوران نویسندگی خود، 33 کتاب نوشت که شامل 16 رمان، 6 کتاب غیرداستانی و 2 مجموعه داستان کوتاه و یک کتاب در کنار ادوارد ریکتس میشود.
رمان «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) اثر اشتاین بک، جایزه پولیتزر را در سال 1939 به دست آورد که در 75 سال 14 میلیون نسخه فروش رفته است.
بیشتر آثار اشتاین بک در مرکز کالیفرنیا، به ویژه در دره سالیناس و منطقه ساحلی کالیفرنیا میگذرد. آثار او مکرراً موضوعات سرنوشت و بیعدالتی را بررسی میکردند، بهویژه در مورد قهرمانهایی که سرکوب شدهاند یا هر شخص دیگری که مورد سرکوب قرار گرفته است.
اشتاین بک تابستانها در مزرعههای اطراف خانه پدری، کار میکرد. او بعداً با کارگران مهاجر در مزارع چغندر قند کار کرد. در آنجا بود که با جنبههای خشنتر زندگی مهاجران و جنبههای تاریکتر طبیعت انسان آشنا شد. او اطراف خود را با نگاهی کاوشگرانه بررسی میکرد و در جنگلها و مزارع قدم زد. اشتاین بک استعداد و علاقه مکانیکی قابل توجهی به تعمیر چیزها داشت.
دوران کودکی اشتاین بک
- اشتاین بک مردی با سه ملیت:
اشتاین بک در 27 فوریه 1902 در سالیناس کالیفرنیا به دنیا آمد. او اصالتاً آلمانی، انگلیسی و ایرلندی داشت. پدر بزرگ پدری او آلمانی بود که بعدها به آمریکا مهاجرت کرد. از سمت مادر به انگلیسی و ایرلندیها میرسد که بعدها به آمریکا مهاجرت کرده بودند.
- مادر معلم
«اولیو همیلتون (1867-1934) مادر جان اشتاین بک، معلم سابق مدرسه بود که اشتیاق اشتاین بک به خواندن و نوشتن را شعلهور کرد.»
دوران نوجوانی و جوانی اشتاین بک
- ترک دانشگاه:
اشتاین بک در سال 1919 از دبیرستان فارغ التحصیل شد و در دانشگاه استنفورد به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی پرداخت اما در سال 1925 بدون این که مدرک تحصیلی بگیرد دانشگاه را ترک کرد.
- اشتاین بک در جوانی در بسیاری از شغلها مدت زمانی کار کرد
او به شهر نیویورک سفر کرد و در آنجا به مشاغل عجیب و غریب مشغول شد و در حین نوشتن را کنار نگذاشت. هنگامی که نتوانست آثارش را منتشر کند، به کالیفرنیا بازگشت و در سال 1928 به عنوان راهنمای تور و سرایدار در دریاچه تاهو کار کرد، جایی که با کارول هنینگ، همسر اولش آشنا شد. آنها در ژانویه 1930 در لس آنجلس ازدواج کردند. اشتاین بک در همین شهر بود که با دوستانش تلاش کرد از طریق ساخت مانکنهای گچی، پول دربیاورد.
شش ماه بعد به دلیل رکود بازار، پولی نتوانستند دربیاورند و استاین بک و کارول به نزد پدر و مادر اشتاین بک بازگشتند. پدر اشتاین بک، به آنها مسکن رایگان، وام داد و برای اشتاین بک، کاغذ برای نوشتن. این کمک پدر به اشتاین بک اجازه میداد بدون جستجوی کار بنویسد. الگوی مری در رمان «راسته کنسروسازان» همسرش کارول بود.
- دوستی اشتاین بک با یک زیستشناس
در سال 1930، اشتاینبک با زیستشناس دریایی، اد ریکتس، آشنا شد که یک دهه به دوست صمیمی و مربی او تبدیل شد و مطالب زیادی دربارة فلسفه و زیستشناسی به او آموخت. ریکتس که معمولاً بسیار ساکت و در عین حال دوستداشتنی بود، با دانش دایرهالمعارفی از موضوعات مختلف، کانون توجه اشتاینبک قرار گرفت. ریکتس یک آزمایشگاه بیولوژیکی در سواحل مونتری راهاندازی کرد و نمونههای بیولوژیکی از حیوانات کوچک، ماهی، ستاره دریایی، لاک پشت و سایر اشکال دریایی را به مدارس و دانشکدهها میفروخت. بین سالهای 1930 و 1936، اشتاین بک و ریکتس دوستان صمیمی شدند. همسر اشتاین بک به عنوان منشی و دفتردار در آزمایشگاه شروع به کار کرد. اشتاین بک به صورت غیررسمی کمک کرد. آنها پیوند مشترکی را بر اساس عشق خود به موسیقی و هنر ایجاد کردند و جان زیست شناسی و فلسفه اکولوژیکی ریکتس را آموخت.
حرفة نویسندگی اشتاین بک:
- اولین رمان اشتاین بک
اولین رمان اشتاین بک، جام زرین، که در سال 1929 منتشر شد، بر اساس زندگی و مرگ شخصی خصوصی هنری مورگان است. تمرکز این رمان بر حمله مورگان و غارت پاناما توسط مورگان است. در سال 1930، اشتاین بک یک معمای قتل گرگینه به نام «قتل در ماه کامل» نوشت که هیچگاه منتشر نشد چرا که اشتاین بک آن را شایسته انتشار نمیدانست.
بین سالهای 1930 و 1933، اشتاینبک سه اثر کوتاهتر نوشت. «مراتع بهشت» که در سال 1932 منتشر شد، شامل دوازده داستان به هم پیوسته درباره درهای در نزدیکی مونتری است که توسط یک سرجوخه اسپانیایی هنگام تعقیب بردگان هندی فراری کشف شد. در سال 1933 اشتاینبک اسب سرخ (The Red Pony) را منتشر کرد، داستانی 100 صفحهای و چهار فصلی که در خاطرات دوران کودکی اشتاینبک ریشه دارد. «به خدای ناشناخته»، که نامش برگرفته از سرود ودایی است، زندگی یک صاحبخانه و خانوادهاش در کالیفرنیا را دنبال میکند و بتپرستی را در آن به تصویر میکشد.
تا این دوره، اشتاین بک به مقام یک نویسنده شناخته شده نرسیده است، اما هرگز در رسیدن به عظمت آن شک نداشته است.
- اولین موفقیت اشتاین بک
اشتاین بک اولین موفقیت خود را با نوشتن رمانی در سال 1935 با نام «تورتیافلت» (Tortilla Flat) به دست آورد، رمانی که داستان آن در مونتری پس از جنگ، کالیفرنیا اتفاق میافتد و مدال طلای باشگاه مشترک المنافع کالیفرنیا را از آن خود کرد. بعدها آکادمی سوئد در اهدای جایزه نوبل سال 1962 به اشتاین بک به «قصههای تند و طنز درباره گروهی از افراد ضداجتماعی که در عیاشی وحشیانه خود، تقریباً کاریکاتور شوالیههای میز گرد شاه آرتور هستند، اشاره کرد.»
میگویند این کتاب در ایالات متحده، به عنوان یک پادزهر خوشامد برای تیرگی افسردگی غالب در آن زمان بود.
- مجموعة رمانهای کالیفرنیا
اشتاینبک شروع به نوشتن مجموعهای از «رمانهای کالیفرنیا» و داستانهای Dust Bowl کرد که در میان مردم عادی در دوران رکود بزرگ اتفاق میافتد. مانند «در نبرد مشکوک»، «موشها و آدمها» و «خوشههای خشم». در همین زمان او همچنین یک سری مقاله به نام The Harvest Gypsies برای اخبار سانفرانسیسکو درباره وضعیت اسفناک کارگران مهاجر نوشت.
- خوشههای خشم: بزرگترین رمان اشتاین بک
اشتاین بک این موج موفقیت را با خوشههای خشم (1939) دنبال کرد که بر اساس مقالات روزنامه در مورد کارگران کشاورزی مهاجر نوشته بود. معمولاً خوشههای خشم را بزرگترین کار او میدانند. به گفته نیویورک تایمز، این کتاب پرفروشترین کتاب سال 1939 بود و تا فوریه 1940 با 430000 نسخه چاپ شده بود. در آن ماه، برنده جایزه ملی کتاب، کتاب داستانی مورد علاقه سال 1939، با رأی اعضای کتابفروشان آمریکایی شد.
دیدگاههای سیاسی اشتاینبک، نمایش منفی جنبههای سرمایهداری و همدردی با وضعیت اسفبار کارگران در نهایت منجر به واکنش شدید علیه نویسنده شد. هیئت نظارت شهرستان کرن این کتاب را از مدارس و کتابخانههای دولتی این شهرستان در آگوست 1939 ممنوع کرد. این ممنوعیت تا ژانویه 1941 ادامه داشت.
- اشتاین بک خبرنگار جنگی
در سال 1943، اشتاین بک به عنوان خبرنگار جنگ جهانی دوم برای یک روزنامه نیویورکی خدمت کرد و با دفتر خدمات استراتژیک (سلف سیا) کار کرد. برخی از نوشتههای او در این دوره در مستند «روزی جنگ بود» (1958) گنجانده شد.
در سال 1945 «راسته کنسروسازان» را نوشت که چنان معروف شد که در سال 1958 خیابان Ocean View در مونتری، محل ذکر شده در کتاب، به Cannery Row تغییر نام داد.
- نوشتن رمان مروارید و سفر به شوروی سابق
پس از جنگ بود که اشتاین بک، مروارید (1947) را نوشت. این رمان روایتی تخیلی از داستانی است که اشتاین بک در سال 1940 در لاپاز شنیده بود.
در سال 1947، اشتاین بک اولین سفر خود را با عکاس رابرت کاپا به اتحاد جماهیر شوروی انجام داد. آنها از مسکو، کیف، تفلیس، باتومی و استالینگراد بازدید کردند، او جزو اولین آمریکاییهایی بود که از زمان انقلاب کمونیستی به بسیاری از مناطق اتحاد جماهیر شوروی سفر کردند. کتاب اشتاین بک در سال 1948 درباره تجربیات روسها، با عنوان «سفرنامه روسی» و با عکسهای کاپا مصور شد و منتشر شد. در سال 1948، سال انتشار این کتاب، اشتاین بک به عضویت آکادمی هنر و ادبیات آمریکا انتخاب شد.
- شرق بهشت: طولانیترین رمان اشتاین بک و بزرگترین رمان او به زعم خودش
در سال 1952 طولانی ترین رمان اشتاین بک به نام شرق بهشت منتشر شد. به گفته همسر سومش، الین، او این اثر را بزرگترین رمان خود میدانست.
اشتاین بک از معدود نویسندگانی است که اقتباس سینمایی از آثار او در زمان زندگی خودش به سرعت و با کیفیت بالا و بازی بازیگران معروف انجام شده است.
- آخرین سفر اشتاین بک
در سال 1960 اشتاین بک و همسر سومش سراسر ایالات متحده را با اتومبیل خود گشتند. اشتاین بک از جوانی و ریشههای از دست رفته خود ابراز تاسف میکند، در حالی که هم انتقاد و هم از ایالات متحده تمجید میکند. به گفته پسر اشتاین بک تام، اشتاین بک این سفر را انجام داد زیرا میدانست که در حال مرگ است و میخواست برای آخرین بار کشور را ببیند.
- آخرین رمان اشتاین بک: زمستان نارضایتی ما
آخرین رمان اشتاین بک، زمستان نارضایتی ما (زمستان) در سال 1961 به بررسی افول اخلاقی در ایالات متحده میپردازد. اتان قهرمان داستان از زوال اخلاقی خود و اطرافیانش ناراضی می شود. این کتاب لحن بسیار متفاوتی با موضع غیراخلاقی و زیست محیطی اشتاین بک در آثار قبلی دارد. این کتاب برای او موفقیت مهمی در پی نداشت. بسیاری از منتقدان به اهمیت رمان پی بردند، اما از اینکه این رمان همانند رمان خوشههای خشم نبود، ناامید شدند. با این حال، آکادمی سوئد در سخنرانی اهدای جایزه نوبل سال بعد، آن را به بهترین نحو ذکر کرد: "در اینجا او به همان معیاری رسید که در "خوشههای خشم" تعیین کرد. او دوباره موقعیت خود را به عنوان یک بیانگر مستقل حقیقت با یک غریزه بیطرفانه برای آنچه واقعاً آمریکایی است، چه خوب و چه بد، تحکیم کرد».
اشتاین بک که ظاهراً از عدم استقبال منتقدان از این رمان و اعتراض انتقادی به هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 1962 غافلگیر شده بود، در شش سال باقیمانده قبل از مرگش، دیگر داستانی منتشر نکرد.