معرّفی کتاب آقای فریدمن کوچک:
- سال انتشار کتاب آقای فریدمن کوچک:
آقای فریدمن کوچک (به آلمانی Der kleine Herr Friedemann) داستان کوتاهی از نویسنده آلمانی است که ابتدا در سال 1896 در Die neue Rundschau منتشر شد و بعداً در سال 1898 در گلچینی از داستانهای کوتاه مان با عنوان مجموعاً Der kleine Herr Friedemann منتشر شد.
خلاصهای از داستان آقای فریدمن کوچک:
آقای فریدمن کوچک و داستانهای دیگر شامل شانزده داستان کوتاه از توماس مان است که عبارتند از: «لطف1894»، «در پی خوشبختی1896»، «مرگ1897»، «تریستان و ایزولده1923»، «آقای فریدمن کوچک1896»، «دلسردی1896»، «گنجهی لباس1899»، «بایاتسو1897»، «توبیاس میندرنیکل1898»، «لوییشن1900»، «کینه کش1899»، «راه گورستان1900»، «خوشبختی1904»، «حکایت1908»، «تریستان1903» و «گرسنگان1903»
داستانهای کوتاه او بین سالهای 1894تا1908نوشته شدهاند.
آقای فریدمن کوچک در پانزده فصل کوتاه، داستان زندگی یوهانس فریدمن را روایت میکند که در کودکی زمانی که یک ماه دارد، بواسطهی اهمال پرستار الکی از روی صندلی به زمین میافتد و دچار آسیب شدید جسمی میشود که کل زندگی او را تحت الشعا قرار میدهد. تبدیل به کودکی گوژپشت با هیکلی از ریخت افتاده میشود. اگرچه خانواده او به اولین حلقه های تجاری شهر تعلق دارند، اما از زمان مرگ زودهنگام و ناگهانی پدرشان، کنسول هلند، دیگر ثروتمند نیستند. مادرش از یوهانس کوچولو با «مهربانی غمانگیز» مراقبت میکند و سه خواهر بزرگترش، که «بسیار زشت» و به همین خاطر مجرد هستند، نیز عاشقانه از برادرشان مراقبت میکنند.
وقتی در شانزده سالگی عاشق خواهر زیبای یکی از دوستان مدرسهاش میشود و او را در حال بوسیدن دیگری میبیند، دردش را خفه میکند و تصمیم میگیرد دیگر نگران هیچیک از اینها نباشد. برای جلوگیری از تحقیر و شکست عشقی دیگری ، او تصمیم میگیرد دست بکشد، برای همیشه از تمام زنان دست بکشد. پذیرفت که زنی در زندگیاش نباشد و با نقص خود کنار بیاید. او به خانه میرفت و کتابی برمیداشت یا ویولن می زد که با وجود تغییر شکل جسمانی آن را یاد گرفته بود.
پس از مرگ مادرش، دومین غم بزرگ زندگیاش، او یک "اپیکوری" میشود. قدردان لذت های اندکی که در اختیارش قرار می گیرد، خود را وقف موسیقی و ادبیات میکند و اشتیاق زیادی به تئاتر پیدا می کند. بدین ترتیب او به سی سالگی می رسد و «با خیال آسوده» در انتظار بقیه عمرش می ماند، بدون هیچ رابطهی عاشقانهای.
اما ناگهان از برلین سرهنگ "بسیار ثروتمند" فون رینلینگن و همسرش گردا، یک بانوی جوان مو قرمز ، 24 ساله و زیبا، که سیگار می کشد واسبسواری میکند به شهر میآیند، فرماندار شهر عوض شده است و سرهنگ فرماندار جدید شهر شده است. یوهانس در نگاه اول حیرت زده می شود و بلافاصله شیفتهی او میشود. او که تا بحال در خانواده و زندگیاش ،زندگی جنسی و عاشقانهای وجود نداشته است و دیگر به آن فکر هم نمیکرده است،پی میبرد که مقهور این حس شده و دیگر نمیتواند نادیدهاش بگیرد و تاکنون زندگیاش دروغی بیش نبوده است. او یک شب با گردای زیبا قدم میزند و آنچه در دل دارد به او میگوید، و در نتیجه ...
بخشهایی از کتاب:
هنگام خوردن پنیر باز هم غرق در «بحثی عمیق» شده بودیم. زلتن با ریشخند تحقیرآمیز، این نام را بر آن نهاده بود. مردی که به گفته ی خودش، از مدتها پیش به این فلسفه دست پیدا کرده بود: مسئولیتهای محوله را آن بالا بالاها، در سرش با بصیرت کمتری حلاجی کند. بی پرسش و دغدغه ی خاطر، این پایین از زندگی زمینی لذت ببرد و شانه هایش را بالا بیندازد و بپرسد: «اینجوری بهتر نیست؟»
اما لابه که زیرکانه از طرق مختلف بالاخره به مسیر اصلی افتاده بود، باز هم کاملاً از خود بیخود شده و از توی مبل نرم با ناامیدی سر و دستش را در هوا به شدت تکان می داد و سخن می گفت:
«بله همین است. بله همین است. موقعیت اجتماعی خفت بار ضعیفه ها، ریشه در پیش داوریهای احمقانه ی اجتماعی دارد.» (او هیچ وقت از واژه ی «خانم» استفاده نمی کرد و همیشه میگفت: «ضعیفه»، چراکه برایش این با علوم طبیعی همخوانی داشت.)
شخصیتهای رمان آقای فریدمن کوچک:
یوهانس فریدمن - شخصیت اصلی گوژپشت، که تا حدی بر اساس دو شخصیت ساخته شده است: خدای یونانی هفائستوس، که با او ناتوانی جسمی مشترک دارد، و همچنین ممکن است از داروساز گوژپشت اثر افی بریست اثر تئودور فونتان الهام گرفته شده باشد که مان برای او احترام زیادی قائل بود. فریدمن تلاش می کند تا زندگی جدا از عشق و قدردانی زیبایی شناسی داشته باشد.
گردا - همسر فرمانده کلنل که سرد، بی رحم و بی تفاوت توصیف شده است. که یوهانس به او دل میبازد.
درونمایه رمان آقای فریدمن کوچک:
خیلی اتفاقات که سرنوشت ما را برای همیشه تغییر میدهند دست ما نیستند و نمیتوانیم آنها را مدیریت کنیم.
توماس مان در مورد داستان آقای فریدمن کوچک چه میگوید:
شخصیت اصلی مردی است که ذاتاً نادیده گرفته شده است، که میداند چگونه به شیوهای هوشمندانه، ملایم، مسالمتآمیز و فلسفی با سرنوشت خود کنار بیاید و زندگی خود را کاملاً برای استراحت، تفکر و آرامش تنظیم کرده است. ظهور زنی عجیب زیبا و در عین حال سرد و بی رحم به معنای نفوذ شور و اشتیاق به این زندگی پناه گرفته است که کل ساختمان را زیر و رو می کند و خود قهرمان خاموش را نابود می کند. این داستان غمانگیز مردی گوژپشت عملاً نقطهی عطفی در داستان زندگی شخصی من شد که مایهی اصلی همهی کارهایم گشت و بعد در تک تک داستانهایم تم اصلی را پدید آورد..
آنچه دیگران در مورد داستان آقای فریدمن کوچک گفتهاند:
اتل لوریندا پیبادی آن را از نظر هنری عالی مییابد، بهویژه توصیفهای کوچک طبیعت که در لحظات کلیدی ارائه میشوند.
آقای فریدمن کوچک و تلویزیون:
آقای فریدمن کوچک، توسط پیتر ووگل در سال 1990 برای تلویزیون فیلمبرداری شد و اولریش موهه نقش اصلی را ایفا کرد.
ترجمههای فارسی از رمان «آقای فریدمن کوچک»:
با ترجمه حسن نقرهچی از نشر نیلوفر.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران