loader-img
loader-img-2

باید حرفای دیشبمو جدی می‌گرفتی نوشته محمدرضا مرزوقی انتشارات روشنگران

5 / -
like like
like like
" باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی" بهار هشتاد و سه نوشته شد. نوشته سال ها در محاق خیر مجاز بودن ماند و ماند تا با تمهیداتی، کسی از آن سست و کمی از این سه ت، توانستیم امسال مجوزش را بگیریم برای این کتاب به چند جلسه در وزارت ارشاد، در دوره های مختلف چند وزیری که در طی این سال ها آمدند و رفتند و فراموش شدند. رفته باشم، نه من دیگر به یاد دارم و نه آن ها که ناگزیر پای جلسات شان نشستم و گفتند و گفتیم و شنیدیم و شنی دند. گاهی هم نه شنیدیم و نه شنیدند خیلی چیزها که در جغرافیای داستان آمده حالا تغییر کرد. آبادان امروز با آن سال ها تفاوت دارد. باشگاه قایقرانی مورد علاقه ام دیگر نیست. گو که برخی آدم های این داستان هم دیگر نیستند. دود چاه های نفت عراق در آسمان شهر دیده نمی شود اما پدیدای ریزگرد ها زندگی را مشکل کرده است وضع آب شهر تغییری نکرده اما کوچه ها و خیابان ها کیکان همان وضعیتی را دارند که در داستان وصف کرده ام، مهم تر از همه اما ماجرای اصلی کتاب است که هر بار به شکلی در حال رخ دادن است.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "باید حرفای دیشبمو جدی می‌گرفتی" می نویسد