معرّفی کتاب رنگهای دیگر
- سال انتشار کتاب رنگهای دیگر
کتاب رنگهای دیگر (به ترکی Öteki renkler) هشتمین کتاب اوست که در سال 1999 نوشته شده است و اولین کتاب پاموک بعد از بردن جایزه ادبیات نوبل هست و چیرهدستی و مهارتش و ذهن رنگارنگ او را ثابت میکند.
کتابی از جنس هم مقالات هم از جنس خودزندگینامه
این کتاب پاموک رمان و ادبیات نیست در واقع مجموعهای از تفکرات، تصویرها و قسمتهایی از زندگی نویسنده است و حاصل سه دهه یادداشتهای انتقادی و فکریاش به شمار میرود که در یک مجموعه جمع آوری شده و چهرهی دیگری از پاموک را در شکل یک خودزندگینامه (شبیه استانبول) - منتها نه کاملا به آن شکل- به ما نشان میدهد، «رنگهای دیگر» روایتی ادامهدار و یک زندگینامه در هالهای از ابهام است که بیشتر حس کشفی پرثمر را به خواننده میدهد تا یک داستان. از طرف دیگر مقالات نیست چرا که مقاله به طور معمول در مورد موضوعی هست که با روایت سوم شخص بیان میشود ولی ما در «رنگهای دیگر» پاموک با مقالاتی روبهرو هستیم که نویسنده از درون زندگی خود بیرون کشیده است و به همین دلیل خواندن متنها لذتبخش میشود و درک آن ممکنتر.
درونمایه کلی کتاب رنگهای دیگر
کتاب خاطرات زمان کودکی، روند و چگونگی نوشتن داستانهایش (کتاب سیاه، قلعه سفید و...) تا یادداشتهایی که در سفرها مینوشته، نظرش درباره چند نویسنده و کتابی که دوست دارد تا اعترافات شخصیاش، از رابطه صمیمیای که با دخترش «رویا» دارد، از تعطیلات، ترک سیگار، افسردگی در جوانی، روزمرّگیهایش بعنوان یک نویسنده، فیلمهای سینمایی که دوست دارد، آتشسوزی بسفر، از استانبولی که او آنقدر دوست دارد و روحش را میشناسد، از وسواسی که به تنهایی دارد و شادی، از ترس و پارانوئیای او از جامعه و از خودش با زبانی که تکاندهنده، تحلیلی و گاهی شکل طنز میگیرد، تا شکایتها و گلهمندیها، خشونتهای سیاسی و اشتیاقش به فرهنگ و زندگی روزمره را در برمیگیرد.
درونمایه فصلهای مختلف کتاب رنگهای دیگر
در فصل اول کتاب یعنی «نویسنده مستتر» از عادتهای نوشتنش میگوید و اینکه 30 سال است که مینویسد. هر چند بیشتر از 30سال شده ولی این چند کلمه مدتهاست ورد زبان او شده است: «آنقدر این کلمهها را تکرار کردهام که دیگر از حیز اعتبار ساقط شده، چون من در آستانه ورود به سیویکمین سال نویسندگیام هستم.»
در فصل هشتم این کتاب از تجربه ترک سیگار میگوید و مینویسد: «272 روز است که من سیگار را ترک کردهام. به گمانم دیگر برایم عادی شده.»
سپس فایده سیگار در زندگیاش را اینچنین توصیف میکند: «کند کردن فیلم لحظههای تجربه درد و شادی، تمنا و شکست، اندوه و وجد، حال و آینده...»
در این کتاب مقالات و نظریاتی را هم به نویسندگان مورد علاقهاش اختصاص داده است. مثلا در فصل سیوهفتم، شیاطین (تسخیرشدگان) اثر داستایوفسکی را بزرگترین رمان سیاسی تمامی اعصار میداند و از لذتبخش بودن رمان نوشته است. و از اینکه دخترش وقتی میفهمد آن را نخوانده شگفتزده میشود.
این کتاب با سخنرانی مراسم اهدای جایزه نوبل و با عنوان «چمدان پدرم» تمام میشود. او در این مراسم از تاثیرگذاری پدرش در نویسنده شدن او حرف میزند و این سخنرانی بسیار احساسی است. همیشه حرف پدرش این بوده که او در آینده برنده جایزه نوبل میشود. رویای پدر به حقیقت میپیوندد اما متاسفانه او نمیتواند شاهد این رویداد باشد.
بخشهایی از کتاب رنگهای دیگر (ترجمه علیرضا سلیمانی، نشر اختران):
فصل پانزدهم
وقتی رؤیا غمگین است
میدانی چیست عزیزم؟ وقتی تو غمگینی من هم غمگینم. حس میکنم انگار یک جور غریزه است که جایی در اعماق وجودم نهان شده؛ جسمم،یا روحم . حالا هر جا: غمگین که میبینمت، غمگین میشوم. انگار کامپیوتری درونم هست که میگوید وقتی میبینی - رؤیا – غمگین۔ است - تو هم - غمگین - شو! این هم ممکن است که بی هیچ دلیلیغمگین بشوم، همین طور ناگهان. ممکن است در یک روز معمولی سر یخچال باشم یا مشغول روزنامه یا فکرهایم یا موهایم. ذهنم میبردم به ناکجا: این زندگی... اما بگذار لختی مکث کنم. نگاه میکنم به رؤیا، و میبینیم صورتش گرفته و ابری است، چمباتمه زده روی مبلی و همین طور آن جا نشسته . چی این همه او را غمگین کرده؟ - و از گوشهی چشم دنیا را نگاه میکند، و پدرش نگاهش میکند که دنیا را نگاه میکند.در یک دستش خرگوشی آبی رنگ هست.به دست دیگرش صورت غمگینش را تکیه داده.بر میگردم به آشپزخانه، تا کشوهای یخچال و ذهنم را بجورم. دردش چیست؟ در میمانم. دلش درد میکند؟ یا شاید دارد طعم اندوه را مزمزه میکند؟ به حال خودش بگذار، به حال خودش بگذار تا غمگین باشد، تا غرق شود در تنهایی و بوی خودش. اولین مقصود انسان هوشمند دست یافتن به اندوه است هنگامیکه همه در اطرافش شاد هستند.(صفحه72)
فصل بیست ونهم
چگونه از شر کتابهایم خلاص شدم
در دومین زلزله از دو زلزلهی اخیر - زلزله ای که نوامبر گذشته در بولو روی داد به صدای تق تق مانندی از یکی از گوشههای کتاب خانه ام بلند شد، بعد قفسههای کتاب به غژغژ و ناله افتاد و صدایش همین طور ادامه داشت. من در اتاق پشتی روی تخت دراز کشیده بودم، کتابی در دست، چشمم به لامپی که بالای سرم تاب میخورد. این که کتاب خانه ام با خشم زلزله همدست شود، این که کتاب خانه ام حرف زلزله را گوش کند و به آن سر فرود بیاورد - اینها مرا ترساند، و آن نشانههای آخرالزمانی خشمگینم کرد. این اتفاق در پس لرزههای هفتههای قبل هم پیش آمده بود. تصمیم گرفتم کتاب خانه ام را مجازات کنم. و چنین بود که، با وجدانی در کمال شگفتی به غایت آسوده، 250 جلد از کتابها را از قفسهها بیرون کشیدم و از شرشان خلاص شدم. همچو سلطانی که از خیل غلامانش سان میبیند و آنهایی را که باید تازیانه بخورند یک به یک سوا میکند، همچو سرمایه داری که کارگران اخراجی را به انگشت نشان میدهد، به سرعت کتابها را جدا کردم. آنچه مجازات میکردم گذشتهی خودم بود، آرزوهایی بود که بر اثر یافتن و برداشتن و خریدن این کتابها در دل پرورده بودم؛ هنگام به خانه بردنشان، پنهان کردن شان، خواندنشان و هنگامیکه عاشقانه روی این کتابها کار میکردم، و خیالها میبافتم که بعدها هنگام خواندنشان چه فکری خواهم کرد. خوب که نگاه کنیم، بیشتر شبیه رهایی بود تا مجازات.(صفحه155)
فصل سی ویکم
لذتهای خواندن
تابستان امسال دوباره صومعهی پارم استاندال را میخواندم. بعضی تکههای این کتاب شگفت انگیز را که میخواندم، نسخهی کهنه ای را که در دست داشتم میگرفتم عقب و به صفحههایش که داشت زرد میشد خیره میشدم (عین زمان بچگی که وقتی نوشابه میخوردم هرازگاهی به بطری ای که در دستم بود نگاه میکردم). همچنان که در تمام تابستان این کتاب را با خودم این طرف و آن طرف میبردم، بارها از خود پرسیدم چرا صرف این که میدانم این کتاب همراهم هست این قدر لذت بخش است؟ بعد این سوال در ذهنم به وجود آمد که آیا اساسا میشود از چنین لذتی حرف زد؟ چنین کاری، بدون این که آدم اول از خود رمان حرف بزند، مثل حرف زدن از عشقی است که من به فلان زن دارم بی آن که اول وصفش کنم. همین کاری که من الان دارم سعی میکنم انجام بدهم (خوانندگانی که دوست دارند خود رمان را از عشق به رمان خواندن جدا کنند بهتر است از این حاشیه رویها ناخوانده بگذرند. من در حین خواندن وقایعی که در داستان وصف شده (جنگ واترلو، توطئههای عشقی و جنگ قدرت در یک دربار کوچک) سخت مغلوب انواع احساسات شده بودم. آن چه حالم را خوب میکرد، نه خود وقایع بلکه واکنشهای روحی و عاطفی ای بود که وقایع داستان بر میانگیخت. من وقایع را به صورت احساسات تجربه میکردم، بر اثر نوعی این همانی. شادی جوانی، ارادهی زندگی، قدرت امید،حقیقت مرگ، و عشق، و تنهایی را تجربه کردم. (صفحه 163)
معرّفی اورهان پاموک
«فریت اورهان پاموک» در هفتم ژوئن 1952 در استانبول در خانوادهای مرفه و پرجمعیت در محله نیشان تاشی به دنیا آمد و هیچ کس آن زمان نمیدانست که او نخستین ترک تباری خواهد شد که برندهی جایزهی جهانی نوبل ادبیات میشود، او این جایزه را در سال 2006 دریافت کرد اما...
معرّفی اورهان پاموک و مشاهدهی تمام کتابها
ناشر (نشرر اختران) در پشت جلد کتاب رنگهای دیگر را چنین معرفی کرده است:
این مجموعه پیش درآمدی بر آثار پاموک نیست بلکه کلام پسینی است دربارهی زندگی، آثار، احساسات و افکار شخصیاش.
او در این اثر ترکیه و بهویژه استانبول را به جهان گره میزند. این اثر مجموعهای از قطعات مستقل و طرحهایی در وصف حالات ذهنی راوی در مواجهه با پدیدههای گوناگون است. پاموک اذعان میدارد که کتاب روایتی است به هم پیوسته، اما یک قصه یا روایت واحدی از یک قصه یا داستان نیست؛ بلکه باز به قول خود او تکههایی به هم پیوسته است. هنر و مهارت پارموک که استاد قصهگویی است، روایت کتاب را جذابتر کرده است.
گاه امدادگری است در زلزله، گاه کودکی است حیران در ژنو، گاه خبرنگار است گاه رمان نویس، گاه روشنفکر است و گاه درمانده ای در میان آشفتگیهای خانواده. هم به آیندهی ترکیه، زادگاهش، امیدوار است و هم بدبختیهای مردم و فساد حاکمان را به تصویر میکشد. او مثل دنیای داستایوفسکی، که به آن باور دارد، در این اثر در حال شدن است. دنیایی مملو از تناقضات اعتقادی و فلسفی. دنیایی چند صدایی که پاموک دوست دارد صدای همه در آن شنیده شود. دنیایی که شرق و غرب در آن در تقابل با هم نیستند. دنیایی که درها در آن باز باشند و کسی نتواند آنها را ببندد. او عاشق کاغذ و قلم جوهر و تنهایی و کتاب است: عاشق ادبیات، عاشق رمان.
ویراستار کتاب پیام یزدانی ابتدای کتاب این طور نوشته است:
رنگهای دیگر به تعبیری شبیه آن «کشکولهایی است که نوشتن آن نزد قدما سنت بود. یادمان نرود که پاموک به فرمها و قصهها و شگردهای متون کهن سخت علاقهمند است، و در همین کتاب بارها به این نکته اشاره کرده (مثلا در مصاحبهی مفصلش با پاریس ریویو که در آخر کتاب آمده). از این منظر، رنگهای دیگر مجموعهای است از قطعات مستقل؛ از طرحهایی در وصف حالات ذهنی راوی در مواجهه با پدیدههای گوناگون (اشیای توی خانه، سگهای ولگرد، توفان، زلزله)، تا مقالات جدی در باب بعضی نویسندگان و آثارشان (داستایوسکی، ناباکوف،یوسا و دیگران)، سخنرانیهای پاموک در مناسبتهای مختلف، و حتی داستان کوتاه. این است که دست کم خوانندگان آسانطلبتر میتوانند بدون نگرانی از بابت از دست رفتن تداوم، کتاب را به تفأل از هر جا که بخواهند باز کنند و بخوانند. منتها چیزی که در این صورت از دست خواهد رفت، نخ تسبیحی است از جنس حدیث نفس که پاموک قطعات به ظاهر بیارتباط کتاب را با آن به هم وصل کرده تا خواننده خود از خلق آن لذت ببرد. برای بعضی از ما که در این جای عالم زندگی میکنیم، به سبب آن قالب کشکول وار کهن و رویکرد مدرن، و مهمتر، به سبب آن دغدغهها و ترسها و تردیدها که ما نیز داریم، شاید رنگهای دیگر کتابی بالینی تواند بود؛ از آنها که هر چند کهنه و پاره و شیرازه گسیخته، همیشه در سفر و حضر دم دست نگه میداریم، و در حکم محافظ و مفر ماست از خشم و عربدهی جهان واقع.
آیا مطالب کتاب رنگهای دیگر در سایر کتابهای پاموک آمده است؟
معدودی از قطعات این کتاب یا پارههایی از آنها پیشتر به فارسی ترجمه شده است:
- از جمله «پس گفتار قلعهی سفید (فصل 55). در قلعهی سفید به ترجمهی آقای ارسلان فصیحی (ققنوس، 1377، با عنوان دربارهی قلعهی سفید)؛
- «مصاحبه با پاریس ریویو» در رؤیای نوشتن به ترجمهی خانم مژده دقیقی (جهان کتاب، 1391، با عنوان «نیاز به رنج تنهایی».
- داستان کوتاه «نگاه از پنجره در خانوادهی مصنوعی و داستانهای دیگر به ترجمهی خانم مژده دقیقی (نیلوفر، 1392، با عنوان آدمهای مشهور
- چمدان پدرم، در خدمت به حقیقت، خدمت به آزادی به ترجمهی آقای رضا رضایی (نگارهی آفتاب، 1390). ترجمهی همهی این قطعهها جدید است، اما فضل تقدم بی گمان از آن مترجمان قبلی است.
نتیجه این که بیش از هشتاد درصد محتوای کتاب رنگهای دیگر را در کتابهای دیگر پیدا نخواهید کرد.
مقدمه پاموک برای کتاب رنگها دیگر:
این کتاب مجموعهای است از اندیشهها، تصویرها، و پارههایی از زندگی که هنوز به هیچ یک از رمانهای من راه باز نکردهاند. اینها را من در این کتاب به صورت روایتی به هم پیوسته آوردهام. گاهی تعجب میکنم که چرا نتوانستهام همهی افکاری را که به نظرم ارزش کشف داشتهاند در
داستانهایم بگنجانم: لحظههای ناب زندگی، صحنههای روزمرهی کوچکی که دلم میخواسته با دیگران در میان بگذارم، و واژههایی که با صلابت و شورمندانه در لحظههایی افسونگر از زبان من جاری میشوند.برخی از این پارهها شرح حال زندگی خودم است؛ برخی را بسیار سریع نوشتهام؛ و بعضیها را وقتی حواسم به جایی میرفت کنار گذاشته و بعدا به آنها رجوع کردهام؛ همان گونه که به عکسهای قدیمی رجوع میکنم.من به ندرت رمانهایم را بازخوانی میکنم، اما از خواندن دوبارهی این نوشتهها لذت میبرم. آنچه در این نوشتهها از همه بیشتر میپسندم آنهایی است که از مناسبت نوشته شدنشان فراتر میروند، که فقط نوشتههای سفارشی مجلات و روزنامهها نیستند، که بیش از آنچه آن موقع در نظر داشتم از علایق من، از شور و شوق من سخن میگویند.
برای توصیف این لحظههای الهام بخش، لحظاتی نادر و غریب که حقیقت را نمایان میکنند، ویرجینیا ولف تعبیر «لحظههای بودن» را به کار برده است. بین سالهای 1996 تا 1999 من به صورت هفتگی طرحهایی برای مجلهی اوکوز (گاو نر) که مجله ای سیاسی فکاهی بود مینوشتم و تصاویری هم به فراخور هرکدام میکشیدم. مطالب شاعرانهی کوتاهی بود که در یک نشست نوشته میشد و من در لابه لای آنها از صحبت دربارهی دخترم و دوستانم و همچنین از کشف پدیدهها و جهان با نگاهی تازه و دیدن جهان به واسطهی واژهها لذت میبردم. هرچه زمان جلو رفته من به اثر ادبی کمتر به چشم روایت جهان نگریسته ام تا تماشای جهان با واژهها. از همان لحظه ای که نویسنده واژهها را مثل رنگ در نقاشی به کار میبرد، میتواند ببیند که دنیا چه قدر شگرف و حیرت آور است؛ و استخوانهای زبان را میشکند تا صدای خود را در میان آنها پیدا کند. برای چنین کاری او به کاغذ، قلم و مثبت نگری کودکی نیاز دارد که برای اولین بار به جهان مینگرد.
من این قطعهها را به قصد شکل دادن کتابی کاملا جدید با خط و ربطی حدیث نفس گونه گرد هم آوردم. از میان صدها مقاله و روزنوشت، و بسیاری نوشتهها در باب جاهای غریبی که متناسب با فراز و نشیبهای چنین سرگذشتی به نظر میرسید، تنها معدودی را برگزیدم، بخشهای زیادی را حذف و بقیه را کوتاه کردم. برای مثال، متن سه سخنرانی من که پیشتر به صورت یک مجلد با عنوان چمدان پدرم به ترکی و زبانهای متعدد دیگر منتشر شده (شامل خطابهی دریافت جایزه نوبل با همین عنوان، متن سخنرانی در قارص و فرانکفورت به مناسبت دریافت جایزهی صلح آلمان، و متن سخنرانی من در کنفرانس پوترباو باعنوان نویسندهی مستتر) این جا در بخشهای جداگانه آمده تا بیانگر همان سیر حدیث نفس گونه باشد.استخوان بندی این چاپ رنگهای دیگر برگرفته از کتابی است با همین نام که در 1999 در استانبول چاب شد، منتها آن کتاب قالب نوعی مجموعه را به خود گرفت، در حالی این یکی به صورت زنجیرهای متوالی از بریدههای حدیث نفس گونه، لحظهها و افکار شکل داده شده است.
صحبت از استانبول، از کتابهای مورد علاقهام، از نویسندگان بزرگ و نقاشی برای من همیشه بهانهای برای سخن گفتن از زندگی بوده. بخشهای نیویورک مربوط است به سال 1986 که من برای اولین بار آن شهر را میدیدم، و این قطعهها را به منظور ثبت اولین احساسات یک خارجی با در نظر گرفتن خوانندگان ترک نوشتم. «نگاه از پنجره » ، داستان پایانی کتاب، چنان شرح حال گونه است که میشد نام قهرمان داستان را أرهان گذاشت. اما برادر بزرگ قصه که مثل همهی برادر بزرگها در داستانهای من خبیث و زورگوست، هیچ شباهتی به برادر بزرگ خودم شوکت پاموک تاریخنگار اقتصادی معروف ندارد. وقتی داشتم این کتاب را تدوین میکردم ناگهان با وحشت متوجه شدم که علاقه و کشش خاصی به مصایب طبیعی (زلزله) و مصایب اجتماعی (سیاست) دارم، و در نتیجه خیلی از سیاهترین نوشتههای سیاسیام را حذف کردم. همیشه بر این باور بودهام که درون من موجودی حریص و کمابیش کینه توز هست که شهوت نوشتن دارد - موجودی که هیچ وقت از نوشتن سیر نمیشود، که تا ابد زندگی را تختہ بند کلمات میکند - و من برای راضی نگه داشتن این موجود باید مدام بنویسم. اما وقتی این کتاب را تدوین میکردم، دریافتم که این موجود بسیار راضیتر خواهد بود، و از جنون نوشتن کمتر آزار خواهد دید، اگر ویراستاری در کنارش باشد که به نوشتههای او محور و چارچوب و معنایی ببخشد. دوست دارم خوانندهی دقیق به ویراستاری خلاق من همان قدر اهمیت دهد که به تلاشی که صرف خود نوشتن میکنم.من از جملهی کسانی هستم که نویسنده و فیلسوف آلمانی والتر بنیامین را سخت تحسین میکنند. اما گاهی محض لج در آوردن دوستی که بسیار برای بنیامین احترام قائل است و البته بانویی است اهل فضل میپرسم: این نویسنده به چه مناسبت این قدر بزرگ شده؟ این آدم در عمرش فقط توانست چند کتاب معدود را به اتمام برساند و اگر مشهور است از بابت آثاری که تمام کرده نیست، از بابت کارهایی است که نتوانسته تمام کند. او دوستم در پاسخ میگوید مجموعه آثار بنیامین، مثال خود زندگی، بی حدوحصر و در نتیجه پاره پاره است، و به همین جهت است که این همه منتقد ادبی سخت تلاش کردهاند به این پارهها معنا ببخشند، همچنان که به زندگی، و من هم هر بار لبخندی میزنم و میگویم: «روزی من هم کتابی خواهم نوشت که فقط از همین پارهها تشکیل شده باشد.» اینک همان کتاب که در چارچوبی تنظیم شده تا اشارتی باشد به خطی پیونددهنده که من کوشیده ام پنهانش کنم: به این امید که خواننده، خود از خلق این خط پیونددهنده لذت ببرد.
توصیه پاموک برای مطالعه کتاب رنگهای دیگر
توصیه میکنم قبل از اینکه این کتاب را بخوانید آثار دیگر نویسنده حداقل آنهایی که در این کتاب در مورد روند نوشتنشان صحبت کرده است بخوانید در اینصورت کتاب برایتان جذابیتی دیگر خواهد داشت.
مدت زمان لازم برای مطالعه کتاب رنگهای دیگر
کتاب حجم متوسطی دارد اما اگر کتابهای دیگر را نخوانده باشید شاید کمی با آن کند پیش بروید .
دیگران درباره کتاب چه گفتهاند:
روزنامه ایندیپندنت، مجموعه مقالات "رنگهای دیگر" اورهان پاموک را به عنوان بهترین کتاب نقد در سال 2007 انتخاب کرد.
ترجمههای فارسی:
رنگهای دیگر (در باب زندگی،هنر، کتابها و شهرها)، ترجمه علیرضا سلیمانی، نشر اختران، شابک 9789642070305
نسخه الکترونیکی این کتاب موجود است.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی