معرّفی کتاب گوسفند سیاه:
- سال انتشار کتاب گوسفند سیاه:
گوسفند سیاه (به آلمانی Die schwarzen Schafe) یک داستان کوتاه طنز است از، هاینریش بل، که در سپتامبر 1951 منتشر شد.
خلاصهای از داستان گوسفند سیاه:
هنگامی که راوی داستان خود را به اشتراک میگذارد، احساس میکند زندگیاش رو به پایان است. نشانهها غیر قابل انکار هستند. او در خانوادهاش خود را آخرین حلقه در زنجیره گوسفند سیاه می بیند که نسلها گسسته نشده است. در هر زمانی دقیقاً یکی در خانواده بوده است که این عنوان را یدک کشیده است. نشانههای گوسفند سیاه بودن این است که تحصیلات فرد ناتمام رها میشود، کار مشخصی ندارد، سربار دیگران است و با قرض گرفتن پول از این و آن زندگی میکند. گوسفند سیاه، همیشه باور دارد ایدههای نابی دارد که باید آنها را عملی کند و البته هیچوقت چیزی از او در این زمینه نمیبینید.
عمو اتو در زوهای آخر عمرش در وصیت نامه ای او را جانشین خودش کرده بود، بنابراین عمو اتو جانشین خود را شناخته بود و حق با او بود.
طبق قانون خانوادگی، راوی باید کمی قبل از مرگ قریبالوقوعش به دنبال جانشین خود بگردد. اسم پسر خانواده که در وصیت نامه اش باید اسمش را تعیین کند چیست؟
بخشهایی از کتاب:
در اتاقک نگهبانیاش مشغول شماره گیری میشود، از او فقط همین برمیآید که گوشی را برمیدارد و آنها را خبر کند، مامورین راه آهن هم سر ثانیه خودشان را میرسانند. شاید گوشی را بردارد و با ایستگاه قبلی تماس میگیرد و میگوید: او را از قطار بکشید بیرون، دستگیرش کنید، نگذارید تکان بخورد... بله... همین طور است. یک دختر با موهای قهوهای و کلاه سبز کوچک. خودش است، منتظرش بمانید. آن وقت میخندد. بله این یارو باز هم اینجاست. میگذاریم همین طور علاف بماند. شما حواستان را جمع آن دخترک کنید. گوشی را میگذارد و میخندد؛ بعد بیرون میآید، وقتی میبیند مضطرب به سمتش میروم با دلسوزی و حتی قبل از این که سوالی بپرسم، میگوید: باز هم سر وقت آقا، مثل همیشه و...
افتخارات «گوسفند سیاه»:
هاینریش بل، نویسنده ناشناس آن زمان، جایزه ادبیات گروه 47 را در نشستی برای این داستان در اوایل ماه مه 1951 در باد دورکیم دریافت کرد.
ترجمههای فارسی از رمان «گوسفند سیاه»:
با ترجمه امیرشهرام سعیدآبادی از نشر نیکونشر.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران