معرّفی کتاب پادشاه یک چشم:
- سال انتشار کتاب پادشاه یک چشم:
پادشاه یک چشم (به اسپانیایی El tuerto es rey) نمایشنامهای است از نویسنده مکزیکی کارلوس فوئنتس که برای اولین بار در سال 1970 منتشر شد.
خلاصهای از داستان پادشاه یک چشم:
حکایت نمایشنامه کارلوس فوئنتس ساده است: زنی به نام دوناتا زنی میانسال، همسر یکی از فرماندهان ارتش و خدمتکارش به نام دوک در خانه ای متروک که به نظر میرسد در حال فروریختن است، زندگی میکنند. هر دو کور هستند، اما هر یک معتقد است که دیگری میبیند، بعبارتی هر یک معتقد است که فقط او کور است و دیگری میبیند. هر یک معتقد است که دیگری ولی و راهنمای اوست، تا جایی که این قطعه از قوانین تعلیق تبعیت میکند، این کشف تدریجی است که دیگری به اندازه خودش کور است.
هر دو در انتظار بازگشت شوهر دوناتا هستند که به مدت یک هفته به ماموریت رفته است و با سختگیری قوانین رفتاری را در خانه آنها وضع کرده است.
در مدت غیبت فرمانده "دوک" به امور منزل رسیدگی میکند و رابطهای عاطفی میان "دوک" و "دوناتا" به وجود میآید، رابطهای که پایان خوشی با آمدن فرمانده نخواهد داشت.
بخشهایی از کتاب:
دوک: شما بازهم من رو تو خطاب کردین. اما «تو» بی معنی یه. لفظ«تو» شبیه یه پیرهن کهنه س که کنار جاده انداخته باشن. اولین نفری که رد میشه، میتونه برش داره و رو دوشش بندازه
دوناتا: خب من تو حافظه م دقیقا حساب پنج روز رو دارم. حس زنانه هیچ وقت اشتباه نمیکنه. می خوای بگی ظرف صد وسی و چهار ساعت تونستم آخرین باری که شوهرم رو بغل کردم و بوی اسطوخودوس موهاش رو وقتی که تو سالن با هم تانگو میرقصیدیم فراموش کنم؟ (مکث.) و تو، تو توی آشپزخونه زاغ سیاه مون رو چوب میزدی، ها؟ زیرش نزن، تو به ما حسودیت میشد...
دوک: باور کنین ناخواسته شاهد این صحنه بودم.
معرّفی کارلوس فوئنتس:
کارلوس فوئنتس ماسیاس (تولد: پاناما، 11 نوامبر 1928 – مرگ: مکزیکو سیتی، 15 مه 2012) نویسنده مکزیکی بود. فوئنتس جزو نویسندگان «رونق آمریکای لاتین» (boomlatinoamericanos) است. نویسندگانی که بین دهههای 1960 و 1970 ظهور کردند و آثارشان به طور گسترده در اروپا و سراسر جهان توزیع شد اما...
معرّفی کارلوس فوئنتس و مشاهدهی تمام کتابها
کارلوس فوئنتس، در مورد کتاب پادشاه یک چشم چه میگوید:
این یک میزانسن است که یک سیستم یا روابط وابستگی را نشان میدهد، جایی که من سعی کردم دال، ساختار و معنا، عدد موضوعی را در آن منطبق کنم: هر دو به عنوان یک رابطه وابستگی قابل شناسایی هستند. بانو و خدمتکارش به عنوان شخصیتهای آمریکای لاتین دیده میشوند که مدام از نوستالژی به امید، از خاطره به پیشگویی، از آمریکای اسپانیایی لجن به اروپای غبار، از آن فضای افقی اشیاء و در اختیار داشتن آنها به فضای عمودی دیگری حرکت میکنند. طبیعت محروم از جنگلهای تاباسکو تا پیاده روهای پاریس و از آخرین مشاغل (انتظار مرگ) تا مشاغل اصلی (اختراع زندگی)
مخلوق دوست دارد خالق را ترور کند، اگر موقعیت نامطلوب او را غصب نکند، لااقل خود را از نگاه او رها کند. اما با این کار، تصور خود را با مرگ یکی میداند. سپس خالق را متنعم میکند، زندگی را در نمایش خلقت به تئاتر تبدیل میکند. اما هیچ آفرینشی بدون سقوط وجود ندارد: در نوبت هر کلمهای که بازیگر میگوید در انتظار بازیگر است.
پادشاه یک چشم و تئاتر:
پادشاه یک چشم با کارگردانی خورخه لاولی در تئاتر An Der Wien در وین، اتریش در 25 می 1970 به نمایش درآمد.
ترجمههای فارسی از رمان «پادشاه یک چشم»:
با ترجمه فریبا کامکاری از نشر سپیده سحر.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران