معرّفی کتاب زندگی نو
- سال انتشار رمان زندگی نو
ششمین کتاب پاموک که در سال 1994 منتشر شد (به ترکی Yeni Hayat).
ایده اصلی رمان زندگی نو پاموک
در رمان زندگی نو چیزی که اهمیت دارد مردم هستند کسانی که دور تا دور رازها میچرخند و زندگی را رقم میزنند، اینجا رازها اهمیتی ندارند.
زندگی شخصیتهای کتاب را «کتابی» که مشخص نیست هست یا نیست و موجودیتش زیر سوال است، رقم میزند.
این «کتاب مجهول الوجود» شرق را دنیایی خشونتزده و بیهوده معنا میکند. اینجا دیگر شرق آن شرق افسانههای رنگارنگ نیست.
درونمایه رمان زندگی نو
رمان زندگی نو با عبارت «روزی کتابی خواندم و کل زندگیام عوض شد» آغاز و در طول کتاب نیز این عبارت بارها تکرار میشود، و حتی بعدها به عبارت زندگیام از مسیر خارج شد یا کتابی که زندگیام را از ریل خارج کرده تغییر مییابد. اما باوجود این، هیچ یک از عبارتها به لحاظ معنایی وضوح نمییابند. به عبارت دیگر، ما با خواندن این جملهها نه تنها به خوب و بد «کتاب» پی نمیبریم، بلکه از آنچه خواندهایم دچار سردرگمی میشویم. به این معنی که آیا عوض شدن و یا از مسیر خارج شدن، یا از ریل خارج شدن، وقایعی مبارک هستند یا نامبارک؟ با این حال، عنصر دیگری را مییابیم که تا حدودی ما را از سر در گمی نجات میدهد، و آن نوری است که از درون کتاب فوران میکند. گویی صفتی است که برای موصوف؛ و مانند برخی از عناصر دیگر موجود در رمان به طور مداوم در طول کتاب تکرار میشود.
نور در شرق، به خصوص در حکمت اشراق، موثر حقیقی وجود به شمار میآید. از طرفی در غرب نیز از جانب اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان، شاعران و اندیشمندان پدیدهای قابل ستایش است. حتی نویسندهای مانند نووالیس که نویسنده در ابتدای کتاب سخنی از او را بر پیشانی صفحه حک کرده است، نور و حرارت و گرما را میستاید؛ راوی زندگی نو از راه همین نور وارد فضای کتاب میشود.
رمان، راوی را شیفتهی خود میکند و درعین حال وامیدارد تا سفر کند و به این ترتیب راوی زندگی نو نیز همانند «هنریش»، شخصیت رمان نووالیس که پس از دیدن رویای گل آبی رنگ به قصد یافتنش به سفر میرود راه سفر در پیش میگیرد تا دنیای نو را بشناسد. راوی توضیح میدهد که کتاب از او میگوید و یکی پیش از او چیزهایی را که فکرش را میکرد، فکر کرده و نوشته است.
آیا راوی، در عین حال خوانندهی کتابی است که از زندگیاش میگوید؟ آیا او شیفتهی حرفها و افکار آشنای موجود در کتاب شده است؟ به نظر میرسد که پاسخ هر دو سوال مثبت است. راوی اگر چه با میل خود وارد دنیای نو میشود، اما به نظر میرسد که نه میبیند و نه دیده میشود تنها آنچه را که در اطراف دیده میشود بازگو میکند؛ تعاریف و گزارشهایی بدون تحلیل و تفسیر ارایه میدهد او حتی کنجکاوی نمیکند در واقع راوی یکجور کوری دارد و نویسنده او را نماد کوری میداند چرا که دیدن نمیداند. (یکی دیگر از نمادهای این کوری دکتر نارین است.)
بخشی از سفر راوی در جستجو برای یافتن «جانان» سپری میشود.
برعکس راوی، بقیه از هیچ چیز شگفت زده نیستند هیچ چیز آنها را تکان نمیدهد زیرا همه به همه چیز عادت کردهاند. بیشتر آنها، در اصل نه زندگی نو میخواهند، نه دنیای نو، و برای همین نویسندهی کتاب را میکشند.
همان گونه که قبلا هم گفته شد راوی به سفری در دل تاریکی میرود. در این سفر افراد مختلفی را میبیند که به لحاظ فکری تفاوتهایی باهم دارند و در در حوزهی مختلف قرار گرفتهاند. این دو حوزه نه در جای دیگر که در خود زندگی راوی قرار دارد: عثمان قبل از قتل، عثمان بعد از قتل. جانان، محمد، عمو رفقی و دکتر نارین قبل از قتل و بعد از قتل. و سرآخر آقای پروین.
در آخر چیزی همچنان باقی میماند، و آن عدم قطعیت مرگ محمد - که حضور و غیابی نمادین دارد، است. آیا باید امیدوار بود که عثمان در خصوص اعمال خود تجدیدنظر میکند؟ آیا تردید او نسبت به مرگ محمد به منزلهی خروج او از جهل است؟ در غیر این صورت مردن در جهل، مرگ مضاعف خواهد بود.
بخشهایی از کتاب زندگی نو نشر ققنوس، ترجمه ارسلان فصیحی
با ناراحتی میفهمیدم که این دنیا از دستهی تصاویر پشت سر هم و سلسله اشاراتی که به غلط تفسیرشان کرده اند و مجموعهی از عادتها که کورکورانه پذیرفته اند تشکیل شده و دنیا و زندگی اصلی درون اینها یا بیرونشان اما جایی همین نزدیکی هاست. (صفحهی 43)
میخواستم باور کنم که به تمامیصاحب آینده خود هستم، اما میدانستم که حالا کتاب صاحب من است. کتاب به این اکتفا نکرده بود که مثل راز و گناه به درونم نفوذ کند؛ مثل توی خواب، مرا به نوعی بی زبانی هم کشانده بود. کجا بودند شبیههایم تا بتوانم با آنها صحبت کنم، کجا بود سرزمینی که بتوانم در آن رؤیایی را بیابم که قلبم را به خود میخواند، کجایند آدمهای دیگری که کتاب را خوانده اند؟
یکی مثل من را پیدا میکنید، کتابی میدهید دستش و مجبورش میکنید بخواندش، بعد خانه خرابش میکنید.» (ص 269).
زندگی من هم أوف شده و نیمههای شب به مشروب پناه میبرم مبادا تصور کنند ما خودم را به دست سرنوشت سپردهام. من هم مثل اکثرمردهای این طرف دنیا هنوز به سی و پنج سالگی نرسیده شکسته شده بودم ... (ص 283)
این بزرگ ترین کشف تمدن غرب، کار ما نیست. این که خواننده توی این صفحات صدای زمخت مرا میشنود، به این سبب نیست که میخواهم بالای منبر بروم، به این خاطر است که هنوز درست نفهمیده ام توی این بازیچهی خارجی چطور باید گشت.(ص 285)
برای دیدن آنها باید دیدن را بلد بود. (ص 86).
برای این که مطمئن شوم او را میزنم، از نزدیک به سینهاش و صورتش که نمیتوانستم ببینمش، سه بار شلیک کردم. صدای والترم که خاموش شد، به تماشاچی که توی تاریکی بود، گفتم:
من آدم کشتم.
سایهام را روی پرده و شبهای بی پایانی را در اطرافش نگاه میکردم و از سالن بیرون آمدم که یکی داد زد:
آپاراتچی، آپاراتچی!
رفتم به گاراژ و سوار اولین اتوبوس شدم؛ توی اتوبوس، در کنار خیل سوالهای جنایتکارانه، این را هم از خودم پرسیدم که چرا در مملکت ما برای صدا کردن آدمیکه قطار را به حرکت در میآورد و آدمیکه فیلم را به حرکت در میآورد، از یک کلمهی فرنگی استفاده میکنند. (ص 269)
درماندگی ناشی از این حس تنهایی در یک آن مرا هرچه بیشتر به کتاب پیوند داد...(ص8).
زندگی پر از ملاقاتهای مشخص و حتی عمدی بود که بعضی احمقهای بی فراست به آن میگویند تصادف. (ص 82)
عشق برای پوست خوب است. (ص 286).
به دختر سهسالهام گفتم: فرشتهها را جمع کن میرویم به ایستگاه، قطارها را نگاه کنیم. (ص 307)
پول چای و نوشابه را با ژستی آرتیستی انداختم روی میز. برگشتم و راه افتادم. نمیدانستم که این حرکت را از کدام فیلم کش رفته ام ... (ص 217).
سفر بود، سفر مدام؛ همه چیز سفر بود... (ص 10).
بایست زندگی نو را با بیرون آمدن از آن اتاق شروع میکردم... (ص 53).
معرّفی اورهان پاموک
«فریت اورهان پاموک» در هفتم ژوئن 1952 در استانبول در خانوادهای مرفه و پرجمعیت در محله نیشان تاشی به دنیا آمد و هیچ کس آن زمان نمیدانست که او نخستین ترک تباری خواهد شد که برندهی جایزهی جهانی نوبل ادبیات میشود، او این جایزه را در سال 2006 دریافت کرد اما...
معرّفی اورهان پاموک و مشاهدهی تمام کتابها
دیدگاه پاموک درباره رمان زندگی نو
در پشت جلد کتاب گفتگویی از پاموک را در مورد این کتاب میخوانیم:
چیزهایی میبینیم، تصاویری که پیدا میشوند، محو میشوند و گاه در ذهنمان نقش میبندند. مثل سفر با اتوبوس در میان خواب و بیداری.
آنچه مهم است در بطن تصاویر نیست، در میان سرنخهای گذراست. توجه به این سرنخها اساس کار این کتاب است و این «زندگی نو» را به شعر که عالم احساس است نزدیک کرده است. تأویل جهان در نظرگاه این کتاب تغزلی است. نظرگاهی که امکان حرف زدن آزادانه را دربارهی عناصر اساسی زندگی یعنی مرگ، تقدیر یا تصادف، بودن، عشق، عدم خوشبختی، شهروندیِ درجه دوم، له شدگی و دل شکستگی مهیا میکند.
در «زندگی نو» آنچه مهم است نه رازهای زندگی، که مردمانند_ قهرمانانی که گرداگرد این راز ها میگردند و هستی را تأویل میکنند. زندگی این قهرمانان را کتابی رقم میزند که بود و نبودش در هالهی ابهام است. شرق را نه سرزمین افسانه ای عشق و راستی، که جهانی آشنا با خشونت و بیهودگی معنا میکند.
از گفتگوی اورهان پاموک با مجلهی تمپو
مدت زمان لازم برای مطالعه رمان زندگی نو
کتاب، کتاب پیچیدهای است به حجم متوسط آن نگاه نکنید، اگر قصد کردهاید آن را بخوانید درست و حسابی برایش وقت و حوصله بگذارید.
شخصیتهای اصلی کتاب:
عثمان: راوی
دکتر نارین: که به دکتر فاوست کوچکی شباهت دارد. به تصویر خود از شیطان احتراز میکند و قصد دارد، برخلاف دکتر فاوست، دنیای پیرامونش را به طرف رستگاری هدایت کند. او تمامی مخاطرات «بودن» را به مدرنیسم و مدرنیزاسیون نسبت میدهد و سعی دارد از آنچه به تصور خود فرزندان کشور را به انحراف میکشاند، انتقام بگیرد.
محمد: که به گفتهی جانان نور کتاب را دیده است و توسط راوی به قتل میرسد.
جانان: کسی که اولین بار راوی، کتاب را در سلف سرویس دست او میبیند.
آقای پروین: مرد نابینایی که تحلیل نسبتا خوبی از وقایع و مسایل روز ارائه میدهد. البته طرز نگارش این نابینا به گونهای است که گویی نویسنده تاکیدش بر نمادین بودن آن است تا نابینایی طبیعی یک فرد.
ترجمههای فارسی
زندگی نو، ترجمه ارسلان فصیحی، نشر ققنوس، شابک: 9789643112554
کتابهای صوتی و الکترونیکی زندگی نو
- کتاب صوتی زندگی نو
- نویسنده: اورهان پاموک
- مترجم: ارسلان فصیحی
- گوینده: مهرداد میراکبری
- ناشر صوتی: نوین کتاب گویا
- ناشر: انتشارات ققنوس
- سال انتشار 1400
- فرمت کتاب mp3
- مدت 11 ساعت و 38دقیقه
- نسخه الکترونیکی این کتاب موجود است.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران