معرّفی کتاب بانوی پیشگو:
- سال انتشار بانوی پیشگو:
بانوی پیشگو (به انگلیسی Lady Oracle) سومین رمان مارگارت اتوود است که اولین بار در سال 1976 منتشر شد.
سبک داستانی بانوی پیشگو:
بانوی پیشگو سبک داستانهای عاشقانه گوتیک و داستانهای پریان را تقلید میکند.
خلاصهای از داستان بانوی پیشگو:
قهرمان رمان، جوآن فاستر، یک رماننویس عاشقانه (بانام مستعار) است که زندگی خود را صرف فرار از موقعیتهای دشوار کرده است. رمان بهطور متناوب بین فلاشبکهای گذشته و صحنههایی از زمان حال درحرکت است. از طریق فلاشبک، خواننده ابتدا او را کودکی چاق میبیند که مادرش مدام از او انتقاد میکند و او درنتیجه به انگلیس فرار میکند، او از آرتور شوهرش که شخصیتی دوقطبی دارد، حرفهی نویسندگیاش، گذشتهاش را بهعنوان معشوقه یک کنت لهستانی، و رابطهاش با یک هنرمند پرفورمنس به نام خارپشت سلطنتی، پنهان میکند.
جوآن بهتازگی یک جلد کتاب شعر فمینیستی منتشر کرده است که به موفقیت بزرگی تبدیل میشود و ناگهان تحتفشارهایی ناشی از این شهرت قرار میگیرد. جوآن توسط کسی که به رازهای او پی برده است، تهدید میشود و باید به آن شخص باج بدهد این امر او را به وحشت میاندازد. او با کمک دو آشنا، مرگ خود را جعل میکند و سپس به ایتالیا میگریزد.
بخشهایی از کتاب:
نقشه مرگم را با دقت طراحی کردم؛ برعکس زندگیام، که بهرغم تمام تلاشهایم برای مهار کردنش، مثل ولگردها از این شاخه به آن شاخه میپرید. زندگیام میل به ولو شدن داشت، نرم و آبکی شدن، حرکت نقشهای طوماری و ریسه مانند، مثل قاب آینههای باروک، نتیجه پیگیری یک خط بدون کمترین مقاومت. حالا بالعکس، میخواستم مرگم تمیز و ساده، حسابشده و حتی کمی خشونتآمیز باشد، مثل یک کلیسای کوآکر یا یکدست لباس مشکیِ ساده با یکرشته مروارید که وقتی پانزدهساله بودم، مجلههای مُد در موردشان خیلی جاروجنجال میکردند. نه شیپوری، نه بلندگویی، نه پولکی و نه نکته مبهمی. قلقِ کار این بود که بدون هیچ ردّ و نشانی ناپدید شوم، و پشت سرم فقط سایه یک جسد باقی بگذارم، سایهای که همه بهاشتباه آن را بهحساب واقعیتی قطعی و بی چندوچون بگذارند. اولش فکر کردم از پسش برآمدهام.
اگر بتوانید آرام و بیصدا گریه کنید، دل مردم به حالتان میسوزد. هر وقت فین فینم راه میافتاد، چشمهایم همرنگ و شکل گوجهفرنگی پخته میشد، آب بینیام راه میافتاد، مشتهایم گره میشد، مینالیدم، سرو ریخت آزاردهندهای پیدا میکردم و عاقبت ظاهر مضحکی به هم میزدم؛ موجودی مسخره و خندهدار خود غم و اندوه همیشه واقعی بود، اما جلوه بیرونیاش، جلوه تقلیدی مضحک و مسخره از غم و اندوه بود، تقلیدی اغراقآمیز مثل رزهای نئونی در پمپبنزین وایت رز، که برای همیشه جمع شدند....
گریه کردن به شکل مناسب و با رعایت آداب هم یکی از هنرهایی بود که هیچوقت درست یاد نگرفتم، درست مثل زدن مژههای مصنوعی. باید برایم یک معلم سرخانه میگرفتند، باید به آموزشگاه آدابدانی میرفتم، و برای آنکه صاف راه رفتن را درست یاد بگیرم، تختهای به پشتم میبستم و نقاشی آبرنگ و خویشتنداری را یاد میگرفتم.
معرّفی مارگارت اتوود:
مارگارت اتوود (Margaret Eleanor Atwood) در کشور کانادا در شهر اتاوا در 18 نوامبر سال 1939 میلادی به دنیا آمد اما...
معرّفی مارگارت اتوود و مشاهدهی تمام کتابها
افتخارات «بانوی پیشگو»:
- برنده جایزه کتاب شهر تورنتو در سال 1977.
- برنده جایزه دوم از توزیعکنندگان دورهای کانادا برای بهترین داستان منتشرشده در جلد شومیز.
ترجمههای فارسی از رمان «بانوی پیشگو»:
ترجمه سهیل سمی از نشر ققنوس
کتابهای صوتی و الکترونیکی از بانوی پیشگو:
- مشخصات کتابهای صوتی این اثر:
- نام کتاب کتاب صوتی بانوی پیشگو
- نویسنده مارگارت النور اتوود
- مترجم سهیل سمی
- گوینده ایمان ساکی
- ناشر چاپی انتشارات ققنوس
- ناشر صوتی نوین کتاب گویا
- سال انتشار 1397
- فرمت کتاب MP3
- مدت 15 ساعت و 40 دقیقه
- زبان فارسی
- موضوع کتاب کتاب صوتی داستان و رمان خارجی
- مشخصات کتابهای الکترونیکی این اثر:
- بر اساس نسخهی چاپی نشر ققنوس
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران