معّرفی کتاب «باد ما را با خود برد» اثر «طلا نژادحسن»
کتاب «باد ما را با خود برد» اثر «طلا نژادحسن» کتابی برگرفته از رخدادهای تاریخی در سه برههی زمانی از سال 1356 تا پایان دهه هشتاد است و زنجیره ای از اتّفاقات سیاسی را بیان می کند. این کتاب که در پسا پرده نوعی نگاه به عدالت اجتماعی و تفاوت های طبقاتی و فقر و ظلم حاکم بر جامعه نیز هست، تلاش می کند تا امید به تحقق آن را در میان جامعه بگستراند. در این داستان از سه راوی استفاده شده است. یک راوی بیرونی و سوم شخص که از زاویهای مسلط بر وقایع می نگرد و راوی دیگر از کتاب که از دفتر خاطرات "ماهرخ" دختری از خانواده ای اشرافی نقل می شود و به بیان خاطرات او در آستانهی انقلاب و پس از آن میپردازد و بدون هیچ جهت گیری سیاسی بیان شده است. در بخش دیگر کتاب از نامه هایی که شخصیت های کتاب در تبادل با یکدیگر داشته اند شرح داده شده است. شخصیت های رمان بیشتر زنانی هستند که درگیر و دار مسائل اجتماعی و در ارتباط با هم داستان را به پیش می برند.
دیگران مهم دربارهی این کتاب چه گفته اند؟
به نقل از فروزان مقصودی منتقد :
«تاریخ پر است از عاشقانههای بی فرجام. روایتهای رمان "باد ما را با خود برد" گر چه بستری سیاسی دارد اما با عاشقانههای بی انجام پیش میرود. انگار که باد همه جا میوزد تا کسی به کسی نرسد. اما این باد گاهی هم موافق میوزد و پدری گم شده را به دخترش میرساند که رساندش هم دردی را دوا نمیکند. بنظر میآید مردان در این رمان هیچگاه کامل نیستند. یا حضورشان کمرنگ است.»
به نقل از جواد اسحاقیان منتقد :
«آنچه در این اثر پیش از همه توجه مرا به خود جلب کرد، عنوان رمان است. "عنوان" اثر به باور من باید "مرکز ثقل" داستان تلقی شود؛ گرانیگاهی که همه ی اجزا، عناصر و سازه های داستان به گرد آن نقطه بگردند و در نهایت، گونه ای "یگانگی پویا ( (organic unity" به داستان بدهند. عنوان رمان، سخت برانگیزنده است و "تعلیق" (suspense) ایجاد میکند.»
بخشی از کتاب
قسمتهایی از کتاب:
«غروب، غریب است. خسته است. انگار که مسافری از راه دور، حالا رسیده به نوک کوه و می خواهد کپه ی مرگش را بگذارد. شاید که سرش روی همان جفت کفش کهنه ی خودش قراری پیدا کند. غروب بوی تلخی می دهد. بوی انتها. برف ها هنوز روی زمین، کثیف و تیره و لگد شده، کپه کپه، سوگواری می کردند. سر به هم داده. خواهرانی تنها در گذر بی کسی. تپه هایی کوچک. چرک و تیره. گوشه ی پرده را کنار زده و از آن بالا کوچه را و مثلثی از خیابان اصلی را می بیند. یک هفته است که دیگر نه برف می بارد و نه باران. خورشید، توپ نارنجی بسکتبالی است که توی آب کثیف کم عمقی غلت می خورد و می رود که پشت زیگزاگ این قوطی های بلند گم و گور شود.»
دربارهی «طلا نژادحسن»
طلا نژادحسن متولد 1330 در شهر اهواز است.او از دههی هفتاد بهعنوان منتقد ادبی شروع به فعالیت کرد و سپس از ابتدای دهه هشتاد با «یک فنجان چای سرد» نوشتن داستان را شروع کرد و با «شازده ناقص» خود را به مخاطبانش ثابت کرد، که حاصل ان جایزهی بهترین مجموعه داستان جشنوارهی ادبی اصفهان بود. او با رمان «شهریور هزار و سیصد نمیدانم چند» عنوان بهترین رمان سال 90 جایزه پروین اعتصامی را از آن خود کرد، و بهمرحله نهایی جایزهی مهرگان ادب راه یافت.
دیگر آثار «طلا نژادحسن»
از دیگر آثار این نویسندهی پرتلاش میتوان به عناوین زیر اشاره کرد:
یک فنجان چای سرد
تهران شهر بی قرار
شازده ناقص
نقد بی نقاب
شهریور هزاروسیصد و نمیدانم چند؟
شهری گمشده زیر رملها
من گمشده ام
پژواک شعر نو
بازنویسی هفت پیکر نظامی برای نوجوانان
چند پیامک کوتاه
نسخه های متعدّد از کتاب "باد ما را با خود برد"
کتاب «باد ما را با خود برد» نوشتهی «طلا نژادحسن» توسط انتشارات افراز در سال 1399 به چاپ یکم رسیده است.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران