آن شب، هراسناک ترین شب بود آن شب که آن گرسنه ترین گرگ، در زیر آن دریچه ی مرموز
فریاد می کشید و مهتاب از شکاف جمجمه ی ماه می کشید
آن شب کنار پنجره در باد چون ساقه ی گیاه شکستی رنگت بنفش شد کم کم تنت تموج خاکستری گرفت آن شب چه قدر آینه در خواب گریه کرد
فریاد می کشید و مهتاب از شکاف جمجمه ی ماه می کشید
آن شب کنار پنجره در باد چون ساقه ی گیاه شکستی رنگت بنفش شد کم کم تنت تموج خاکستری گرفت آن شب چه قدر آینه در خواب گریه کرد