معرّفی کتاب حلبی:
- سال انتشار کتاب حلبی:
حلبی (به ترکی Teneke) رمانی از یاشار کمال نویسنده ترک است که در سال 1955 منتشر شد. این رمان دومین رمان نویسنده است.
خلاصهای از داستان حلبی:
داستان غم انگیز بخشداری است که در حال مبارزه با صاحبان شالیزار در چوکوروا است.
یاشار کمال این اثر را در سال 1954 نوشت. تأثیر وقایعی که او در چوکوروا زندگی می کرد را می توان از زنجیره وقایع مشاهده کرد. یکی از شخصیت های اصلی، رسول افندی، به عنوان معاون فرماندار شهر منصوب شد، هدف ظاهری او در رمان رسیدن به دوران بازنشستگی است. فصل برنج فرا میرسد، آقاهایی که می خواهند مجوزهای لازم برای شالیزار را بگیرند، بر رسول افندی که به صورت نیابتی در مسند بخشدار نشسته است، فشار میآورند. رسول افندی که هراسان و مشتاقانه منتظر بخشدار جدید است، در قسمت های بعدی رمان از بخشدار حمایت میکند.
نام بخشدار جوان 24 ساله که به تازگی به این شهر منصوب شده است، فیکرت ایرمکلی است. آقاها که می خواهند مجوز شالی را بگیرند، استقبال پر زرق و برقی از بخشدار میکنند. او را به تفریح میبرند. از بی تجربگی او سوء استفاده میکنند. آنها مجوزها را بر اساس قانون قدیمی به جای قانون فعلی شالیزار دریافت میکنند. بعد از این مدت بخشدار در بین مردم به عنوان رشوه خوار جامیافتد. رسول افندی از همه چیز آگاه است، می داند که بخشدار آدم پاکی است. پس از مدتی نگاه بخشدار به مالکان تغییر می کند و طبق قانون جدید شالیزار اقدام می کند. ولی دیگر خیلی دیر است. زینو کاری و کرد مهمت علی، راهزن سابق، مصمم به مقاومت در برابر او هستند. آنها با همراهی حدود 400 روستایی به دفتر بخشدار میروند و...
بخشهایی از کتاب:
مرتضی خان پرحرارت حرف میزد: «تازه به دوران رسیده نیست مثل اون ایراسول تربچه... خانواده داره. به من گفت "خان! من اصلاً تو رو اینجوری نمیشناختم. تو خیلی مردی. دربارۀ بدیهای توی نامه به دست من رسونده بودن" کی نامه نوشته، اون جمالِ کورِ کمونیست و پسر اون گاودار، اوستا پهلوون... گفت "تو رو دیدم و بلافاصله نظرم عوض شد." گفت "فردا رصختیهت رو بگیر! " گفت "من کسی نیستم که به بندۀ خدا ظلم کنم". بخشدار خیلی آدم خوبیه. خیلی. بایدم خوب باشه، طرف توی کادیکوی 18 استانبول به دنیا اومده. توی شهر پادشاهها. خیلی دوستداشتنیه... اگه هوای من رو داشته باشه، مرتضی خانش اون رو پولدار میکنه، لرد میکنه... تاحالا شده کسی به مرتضی خان تکیه کنه و ضرر کنه؟ بگین ببینم شده؟ روی چشم من جا داره این بخشدار. مرد خیلی خوبیه. اصیلزادهس. یه اصیلزاده هیچوقت کمکاری نمیکنه.»
در رستوران نظیفاوغلو یک ضیافت صدنفره تدارک دیده شده بود. به آن جا رفتند. نوشیدند. باز هم کمال تاشان در سمت راست و مرتضی خان در سمت چپ بخشدار نشسته بودند. در سرِ دیگر میز هم توفیقعلی 19 خان نشسته بود. از حقوقدانهای قدیمی که در حال حاضر از خانهای شالیکار بود. یکی در میان، یعنی هر یک دقیقه قدح بالا میبردند. به سلامتی بخشدار، به سلامتی قصبۀ خوششانس، خوشبخت، شیرین و سبز.
سرانجام توفیقعلی خان طاقت نیاورد. روی صندلی خود ایستاد و نطق پرهیجانی را آغاز کرد. مدتی طولانی دربارۀ مبارزۀ ملی، تلاشهایی که او و دوستانش در راه این مبارزۀ ملی انجام داده بودند، دربارۀ بیرون انداختن دشمن و چگونگی نجات این تکّۀ مقدس از وطن؛ از دورانی که رئیس شهرداری بود، حرف زد، از پارکی که در آن دوران برای قصبه ساخته بود گفت و تأکید کرد که او بوده که توانسته قصبه را چنین سرسبز کند.
حلبی و اپرا:
در سال 2005 توسط آهنگساز فابیو وکی به اپرا اقتباس شد.
حلبی و تئاتر:
- حلبی پس از سال 1964 توسط Gülriz Sururi - Engin Cezzar تئاتر روی صحنه رفت. این نویسنده در سال 1966 با نمایشنامه ای که به همین نام اقتباس شده بود برنده جایزه ایلهان اسکندر و جایزه اول جشنواره بین المللی تئاتر نانسی شد.
- تئاتر معروف La Scala ایتالیا فصل جدید خود را با اپرای (2007) حلبی افتتاح کرد.
ترجمههای فارسی از رمان «حلبی»:
با ترجمه پری اشتری از نشر نگاه.
کتابهای صوتی و الکترونیکی از حلبی:
مشخصات کتابهای الکترونیکی این اثر:
- براساس نسخهی چاپی از نشر نگاه.
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران