loader-img
loader-img-2

سفر مرد بی لبخند نوشته مسعود ملک یاری انتشارات نردبان

5 / -
like like
like like
شکارچی شب ها در تالار افتخاراتش می خوابید؛ در اتاق زیر شیروانی مخصوصش که مثل موزه شلوغ و مثل تونل وحشت، ترسناک بود. دختر شکارچی از اتاق زیر شیروانی می ترسید، میگفت مثل گورستان است و برای همین در اتاق خودش کنار عروسکش میخوابید. شبی شکارچی کابوس وحشتناکی دید. از خواب پریده از پله ها پایین آمد و وحشت زده دخترش را صدا کرد. ولی اثری از او نبود جزنامه ای و عروسکی روی میز. ا

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "سفر مرد بی لبخند" می نویسد