loader-img
loader-img-2

پستچی نوشته چیستا یثربی انتشارات قطره

5 / -
like like
like like
چهارده ساله که بودم عاشق پنج محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم او پشتش به مسن بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی آب شد و ریخت رو زبا انگار انسان نبود، فرشته بردا قاصدو یک الهی بودم از بس زیبا و معصوم بودا شاید هیجده، نوزده سالش بود. نامه را داد، با دست ارزان امضا کردم و آن قدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روزه کارم شما هر روز برای خوشم نامه نوشتن و پست سفارشی اتمام خرجی هفتگی ام پیرای نامه های سفارشی می رفت، تمام روز گرسنگی می کنیم، اما هر روز یک نامه ی سفارشی برای خودم می فرستادم که او بیاید و زنگ بزند، اعضا بخواهد، خود کارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "پستچی" می نویسد