پازل شعر امروز شطرنج بازی می کند اما نمی داند در آستینش مهره های مار هم دارد یکبار برده، غافل از اینکه پس از چندی این بازی پر دردسر تکرار هم دارد
باید «کلاغان»، کشور او را نگه دارند وقتی که می بندد دهان «باز»هایش را از تخت ها و چشم ها یک روز می افتد شاهی که نشناسد غم سربازهایش را
باید «کلاغان»، کشور او را نگه دارند وقتی که می بندد دهان «باز»هایش را از تخت ها و چشم ها یک روز می افتد شاهی که نشناسد غم سربازهایش را
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران