ماهیگیر آن روز هم با تور خالی از دریا برگشت، باز هم هیچ صیدی نکرده بود. مرغ آه گفت: «اگر صید خوبی داشته باشی، در عوض به من چه می دهی؟ »
ماهیگیر گفت: «بزرگ ترین ماهی ام را۔ مرغ آه گفت: «نه! من همان پرنده ای را می خواهم که در قفس است.»
ماهی گیربه قفسی که پشت پنجره بود نگاه کرد. ناگهان برندهای سرخ، بال و پری زد و خود را به قفس کوبید.
مژگان کلهر نویسندگی را با یک مسابقه ی داستان نویسی شروع کردم. در یک محله که مخصوص نوجوانان بود به نامه های بچه ها جواب می دادم و داستان هایشان را برای جاب انتخاب می کردم. بعد زبان انگلیسی خواندم و در کنار نوشتن کتاب های خوبی را که می خوانم برای چه ها ترجمه میکنم
علی نجدد بچه که بودم روی هرچیزی نقاشی می کردم. روی درخت، دیوار، ایرا، پشت پشمالوی عموم نرده های خونه ی همسایه، ... هیچم علاقه داشتم همه چیو اونجوری یکشم که هست تو کلاس هنر، معلم ازمون خواست به گاو یکشیم؛ من گاو با پاپیون گنده کشیدم معلممون خوشش نیومد، اما من خوشم اومد و گاود هم بابتش ازم تشکر کرد عن حالا تصویرگرم و تا دلتون بخواد برای مجله ها و کتاب کار کردم الانم خوشحالم که کارام با این کتاب به دستتون میرسه.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران