وسط شهری شلوغ و معمولی، مثل شهر من، مثل شهرتو
خانه ی کوتولهای زندگی می کرد با شیروانی نارنجی. دودکش چاقی هم داشت. خانه ی کوتوله خانه ی عجیبی بود، وقتی آدم های خانه ی کوتوله خواب بودند، با حواسشان نبود، یا به سفر می رفتند هر چیزی که در خانه ی کوتوله بود
جان می گرفت و زنده می شد از آباژور و مهتابی و یخچال گرفته، تا
شیشه ی ترشی و کره و کامپیوتر و.. و این جوری ها بود که داستان های خانه ی کوتوله با شیروانی نارنجی شکل می گرفت، داستان هایی درباره ی آدمها
و وسایل زندگیشان... |
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران