loader-img
loader-img-2

عشق و بانوی ناتمام نوشته امیر حسین چهل تن انتشارات نگاه

5 / -
like like
like like
ومن ناگهان احساس سبکی کردم. انگار چیزی از روح باران قطره قطره بر تنم نشست می کرد. چیزهای اضافی و مزاحم را پس میزد و اصلا جانشین تکه هایی از روحم می شد. انگار نکبت و پلشتی و رسوبات کینه و نفرت را از تنم می کند و می برد. بعد باران نم نم و ملایم شد. صدای غل غل آب جویها جانشین تلاطم ناودان ها و شیروانی هاشد. به زیر بساط دکانی پناه بردم. تکیه داده بودم و اشک می ریختم و آن وقت صدای ترمز یک ماشین و صدایی بم و تحکم آمیز مثل یک پادزهر دوباره نیروی زندگی را به رگ های تنم سرازیر کرد.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "عشق و بانوی ناتمام" می نویسد