loader-img
loader-img-2

بیرون در نوشته محمود دولت آبادی انتشارات چشمه

5 / -
like like
like like
این شو صبح صبح آمده و روشنایی پهن شده روی در و دیوار حیاطی که یک اگه از در قاهیمی فریای کج همچنان کج نیمه باز بود انگار که پائی مانده بود نیمه باز چنان که لگدی سنگین در خودش را فرو انداخته بود و نیمی از ابی باشیاٹی گیر کرده بود توی زمین و خیلی زور می خواست که آن را از زمین جدا کی ریگوشی جفا و جفت کنی به انگای سالم ایستاده که آن لنه هم تر جان خود خشک شاه بود و ده سانتی خاک و گل خشکیده آن را می شود قالب گرفته، بی نیاز انگار به باز و بسته شدن