loader-img
loader-img-2

تنهاترین عاشق،عاشق ترین تنها (متون فاخر،رمان41) نوشته نصرالله قادری انتشارات نیستان

5 / -
like like
like like

معرّفی کتاب "تنهاترین عاشق، عاشق‌ترین تنها" اثر «نصرالله قادری»

کتاب «تنهاترین عاشق، عاشق‌ترین تنها» اثر «نصرالله قادری» در سال «1393» با موضوع زندگی ابوذر غفاری،  یکی از اصحاب پیامبر، از تولّد تا شهادت او نوشته شده است. این کتاب، کتاب دوم از چهارگانه‌ی نصرالله قادری است که در هر یک از این 4 کتاب، به رویداد‌ها و جنبه‌های مختلف زندگی سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد و بلال حبشی پرداخته شده است. لازم به ذکر است که این کتاب، رمّان است؛ نه کتابی تاریخی. بنابراین نویسنده برای بیان مطالب، از تخیّل خود نیز بهره برده است. اما این بدان معنا نیست که نویسنده خلاف واقعیت چیزی را بیان نموده باشد؛ بلکه به گفته‌ی نصرالله قادری، ایشان برای نوشتن این کتاب 300 منبع را مطالعه و بررسی نموده‌اند. این ادّعا به وضوح در متن کتاب مشهود می‌باشد؛ چرا که روایات و احادیث بسیاری در متن کتاب نقل شده است.

 

بخشی از کتاب

در بخشی از کتاب می‌خوانید: « آن پیر، «آن که می‌داند»، در درون ماست. او در عمیق‌ترین نقطه روح و روان ما و در خویشتن دیرین و حیاتی زندگی می‌کند. او میانۀ دوجهان عقل و احساس می‌ایستد. او پاشنه‌ای است که این دوجهان بر روی آن می‌چرخند. این پهنه میان دوجهان همان مکان وصف‌ناپذیری است که همه ما اگر جوینده باشیم آن را می‌شناسیم. اما اگر تلاش کنیم با یکی از دوجهان عقل و احساس آن را بشناسیم او تغییر شکل می‌دهد. او در کویر روحی اسرارآمیزی زندگی می‌کند. همه تصاویر تمثیلی و اسرارآمیز، همه کشش‌های آدمی از جمله عطش برای بازپیدایی خدایی که گم‌کرده است، میل به راز و رمز، و تمام غرایز مقدس و دنیوی، ریشۀ نور، و حلقۀ تاریکی و دالانی که باید از آن گذشت و راز کویر همه آنجاست. آن مکان اسرارآمیزی که در آنجا هم هستیم و هم نیستیم، آنجایی که سایه‌ها جسمیت دارند و جسم مثل نور شفاف است. این سرزمین اسرارآمیز، این کویر بی‌انتها و آن پیر؛ از طریق شعر، موسیقی، رقص و قصه فهم‌پذیر می‌شوند. نه تمامتش، بلکه فقط اشعه‌ای از تمامتش را می‌شود درک کرد. من می‌سوختم، خاکستر می‌شدم، می‌خواندم و رگ‌های بدنم تارهای سازی بود که در برخورد با شعله‌های آتش می‌نواخت. من در آتش می‌رقصیدم که از روزنه کوچکی گذشتم و افسانه شدم. خاکستر شده بودم، اما می‌سوختم. تنم تب‌دار بود و بر گرده‌ام شلاق می‌زدند. تنها بودم. خاکستر شده بودم که مرا در بوریایی پیچیدند و بر آن نفت ریختند و آتش زدند و من سوختم. نعره می‌زدم، اما کسی صدایم را نمی‌شنید. آن گردن‌بند ضخیم هر لحظه بر گردنم سخت‌تر می‌شد و من چشم‌هایم را محکم بسته بودم و زیر لب شهادتین می‌گفتم. ناگهان برخاستم. به خود آمدم. در پلاسی که زیر اندازه بود پیچیده شده بودم. در همان سردابی که پنجره‌ای کوچک رو به آسمان داشت. انگار از دل دریا برگشته باشم. دهانم گس و شور بود. به‌قاعده کائنات تشنه بودم .»

 

درباره «نصرالله قادری»

نصرالله قادری متولد سال 1339 شهر سمنان است. او در طول زندگی حرفه‌ای خود، به فعّالیت‌های بسیاری از جمله کارگردانی تأتر و فیلم سینمایی، نویسندگی نمایشنامه‌ی تأتر، سخنرانی، تدریس، داوری و نوشتن کتاب پرداخته است. او مدرک کاردانی بازیگری و تأتر از مرکز آموزش هنر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدرک کارشناسی کارگردانی سینما از دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد کارگردانی تأتر از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرده است. وی تا به حال نمایشنامه‌های زیادی را نوشته و کارگردانی کرده است که در شهر‌های مختلف ایران به اجرا در آمده اند. همچنین کتاب‌های متنوّع و زیادی را نوشته است که به چاپ رسیده‌اند و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند. نصرالله قادری همچنین تجربه‌ی کار و داشتن سمت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دانشگاه، هفته‌نامه و ماهنامه‌های مختلف را داراست. سابقه‌ی کاری او، پر از فعالیت‌ها و جوایز متنوّع است. 

 

دیگر آثار «نصرالله قادری»

از دیگر آثار نصرالله قادری می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: آناتومی ساختار درام، یک قمقمه از کوثر، شهد شوکران، ما سه تن بودیم چنانکه...!، کوچه عاشقی، غم عشق و ناله‌های عشق درباره زندگی سلمان فارسی و شور شیرین درباره زندگی بلال حبشی 

 

نسخه‌های متعدّد از کتاب "تنهاترین عاشق، عاشق‌ترین تنها"

این کتاب توسّط انتشارات نیستان به چاپ رسیده است و علاقه مندان به موضوعات تاریخی و رویدادهای صدر اسلام می‌توانند این کتاب را از سایت ویستور تهیّه کنند و از خواندن این اثر لذّت ببرند.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "تنهاترین عاشق،عاشق ترین تنها (متون فاخر،رمان41)" می نویسد