loader-img
loader-img-2

از عشق با من حرف بزن نوشته اریش ماریا رمارک انتشارات به سخن

5 / -
like like
like like
ژان به هیچ چیز فکرنکن، سوال هم نکن چراغ های کوچه و هزاران تابلو تبلیغاتی درخشان را می بینی؟ ما در قرنی رو به زوال زندگی می کنیم، حال آنکه نبض زندگی در رگهای شهر می تپد همه چیز از ما گرفته شده است و جز قلب هامان چیزی برایمان باقی نمانده من توی ماه گم شده بودم و به طرف تو برگشتم، چون تو زندگی هستی چیز دیگری نپرس. گیسوانت هزاران پرسش در خود نهفته دارد. ما شب را پیش رو داریم، چند ساعت ایدیت را تا موقعی که صبح بیاید شیشه های پنجره مان را بلرزاند. اصل این است که آدم ها به یکدیگر عشق بورزند. دل انگیز ترین و در عین حال معمولی ترین چیزهای این دنیا، آن چیزی است که من، وقتی که شب همچون بوتهای غرق در گل ناگهان فرود آمده و باد از رایحه توت فرنگی عجین شده، احساس کرده ام. بدون عشق، آدم مردهای است که به مرخصی آمده، کاغذی با چند تاریخ و یک اسبهم

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "از عشق با من حرف بزن" می نویسد