معرفی کتاب «بله» اثر «ریچارد فنتون»
کتاب «بله | Go for No! Yes is the Destination, No is How You Get There» اثر «ریچارد فنتون | Richard Fenton» کتابی در حوزه خودیاری و موفقیت است که اولین بار در سال 2007 منتشر شد.
تصور کنید یک شب به تخت خواب بروید و صبح روز بعد در خانه ای عجیب و غریب بیدار شوید و روح تان هم خبر نداشته باشد چطور به آنجا آمدید. فقط اینکه این خانه به شخص دیگری تعلق ندارد بلکه متعلق به شماست! به شمایی که قرار است در آینده به شدّت موفق شوید، به شرطی که حاضر باشید یک کار ساده را انجام دهید.
با خواندن این کتاب یادمیگیرید:
چه چیزی برای برتر بودن از 92% فروشندگان جهان لازم است.
شکست خوردن و شکست خورده بودن دو چیز بسیار متفاوت هستند.
روشی بسیار جدید برای هدف گذاری که ساده و جالب است و شما را به نتیجه می رساند.
چرا باید موفقیت و شکست را جشن بگیرید.
پنج مرحله شکست و چگونگی پیشرفت در آنها.
چطور شکست و طرد شدن را سریع پشت سر بگذاریم و به کارمان ادامه دهیم.
قدرتمندترین کلمه دنیا بله نیست، نه است!
دیگران مهم در ارتباط با این کتاب چه گفته اند؟
به نقل از Steven List: من درمورد کتاب هایی که می خوانم سخت پسند شده ام، مخصوصاً درمورد کتاب هایی که به دیگران پیشنهاد می کنم. اما این کتاب را حتما پیشنهاد می کنم.
به نقل از Josh Hinds: اگر درمورد رسیدن به موفقیت جدی هستید، این کتاب را به کتابخانه تان اضافه کنید.
بخشی از کتاب «بله»
هفته ی سوم مارس 1990 بود.
فرمان ماشین را چرخاندم و در کنار باجهی خالی تلفن پارک کردم. «کاتلس» به هیچ وجه خودروی انتخابی من نبود (اگر به انتخاب خودم بود، یک خودروی کوچک اسپورت دو دَر را انتخاب میکردم)، ولی این خودرویی بود که شرکت در اختیار کل فروشندهها میگذاشت و هیچ استثنایی هم قائل نمیشد. سومین سالی بود که داشتم برای شرکت تجهیزات لیزینگی وسترن کار میکردم و از نظر خودم، کارم را تقریباً خوب انجام میدادم. 28 سالم بود، متاهل بودم و پول خوبی هم در میآوردم. البته نه اینکه فکر کنید هنر فروشندگیام زبانزد خاص و عام بود. عملکردم بین سایر همکارهای شرکت متوسط بود، ولی در مقایسه با بیشتر دوستانم، شغلی رویایی داشتم. به عنوان نمایندهی لیزینگ در واحد فروش دستگاههای کپی، ساعات کاریام را خودم تعیین میکردم. هیچ محدودیت درآمدی وجود نداشت و امروز یکی از همان روزهایی بود که نشان دادم با تمرکز روی کارم، چه کارها که نمیتوانم بکنم.
سکهای را در شیار تلفن انداختم و شماره را گرفتم.
«بعد از ظهر بخیر. با گالری فورث استریت تماس گرفتهاید، الین براتون هستم.»
همان طور که نیشم تا بناگوش باز بود گفتم: «حدس بزن امروز شوهرت چی کار کرده.»
«عزیزم الان اصلاً وقت مناسبی برای 20 سوالی نیست. امروز سرم واقعاً شلوغه و یک نفر هم پشت آن یکی خط منتظره.»
«پس سریع حدس بزن.»
«باشه، لابد بانک زدی؟»
«تقریباً درست حدس زدی. سه تا تماس گرفتم و با هر سه قرارداد بستم. با اینکه تازه هنوز دوشنبه است، به هدف فروشم رسیدم! نظرت چیه؟ »
همسرم گفت: «عالیه» و بعدش هم گفت: « شاید بتوانیم پس اندازمان را در صندوق سرمایهگذاری هاوایی افزایش دهیم.»
با احتیاط گفتم: «صبر کن، جوجه را آخر پاییز میشمارند. هنوز به یک فروش دیگر نیاز دارم تا به حدنصاب فروش شرکت برسم. اجازه بده این کار را انجام بدم تا ببینیم بعدش چی میشه.»
«باشه. ببین من دیگر باید قطع کنم. امشب از بیرون شام میگیری یا خودمان درست می کنیم؟»
«خیلی هوس غذای چینی کردم. شام امشب با من..»
«دوستت دارم، خداحافظ.»
«منم دوستت دارم، خداحافظ» تلفن را قطع کردم و به ساعتم نگاه کردم. ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود و اگر درست خاطرم باشد، لیکرز و نیکس توی ورزشگاه گاردن با هم مسابقه داشتند. حساب کتاب کردم و دیدم با احتساب اختلاف زمانیِ سه ساعتهای که با ایالت نیویورک داریم، میتوانم کمی میگو بخرم و برای تماشای بازی درست سر موقع به خانه برسم.
درباره «ریچارد فنتون»
ریچارد فنتون | Richard Fenton» نویسنده، سخنران و مربی است.
نسخه های متعدد کتاب «بله»
نه شنیدن؛ نردبان موفقیت، نشر آموخته، ترجمه علیرضا خاکساران
برو به دنبال نه، نشر پیام آوران موج نو، ترجمه روح الله محمودی
بله، نشر زمینه، ترجمه فرشید قهرمانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران