loader-img
loader-img-2

جنایت و مکافات نوشته فیودور داستایفسکی انتشارات نگاه

5 / 5
like like
like like
موجودی تمام شده ؛ درصورت شارژ مجدد به من اطلاع بده

جنایت و مکافات نوشته فیودور داستایفسکی انتشارات باهم

5 / 5
like like
like like
موجودی تمام شده ؛ درصورت شارژ مجدد به من اطلاع بده

جنایت و مکافات نوشته فیودور داستایفسکی انتشارات آوای مهدیس

5 / 5
like like
like like
موجودی تمام شده ؛ درصورت شارژ مجدد به من اطلاع بده

جنایت و مکافات نوشته فیودور داستایفسکی انتشارات ابر سفید

5 / 5
like like
like like
موجودی تمام شده ؛ درصورت شارژ مجدد به من اطلاع بده

معرّفی کتاب جنایت و مکافات:

- سال انتشار کتاب جنایت و مکافات:

جنایت و مکافات (به روسی Преступление и наказание) دومین رمان بلند داستایفسکی پس از بازگشت او از ده سال تبعید در سیبری است که اولین بار در مجله ادبی The Russian Messenger در دوازده قسمت در سال 1866 منتشر شد و بعداً در یک جلد منتشر شد.

 

سبک داستانی جنایت و مکافات:

جنایت و مکافات از دیدگاه دانای کل سوم شخص نوشته شده است. داستان اساساً از دیدگاه راسکلنیکوف روایت می‌شود، اما گاهی اوقات به دیدگاه شخصیت‌های دیگری مانند سویدریگایلوف، رازومیخین، لوژین، سونیا یا دنیا تغییر می‌کند. این تکنیک روایی که راوی را بسیار با شعور و دیدگاه شخصیت‌های اصلی را ترکیب می‌کند، برای دوره خود بدیع بود. جوزف فرانک اشاره می کند که استفاده داستایفسکی از جابجایی های زمانی حافظه و دستکاری توالی زمانی شروع به نزدیک شدن به آزمایش های بعدی هنری جیمز، جوزف کنراد، ویرجینیا وولف و جیمز جویس می‌کند. با این حال، یک خواننده اواخر قرن نوزدهم به انواع منظم‌تر و خطی‌تر روایت تشریحی عادت کرده بود. این منجر به تداوم این افسانه شد که داستایفسکی یک صنعتگر نامرتب و سهل‌انگیز بود، و به مشاهداتی مانند زیر توسط ملکیور دووگوئه منتهی می‌شد : "یک کلمه ... حتی متوجه نمی‌شوید، یک واقعیت کوچک که فقط یک خط را می‌گیرد. پنجاه صفحه بعد طنین انداز می‌شود... [به طوری که اگر یکی دو صفحه را پرش کنیم، تداوم نامفهوم می شود».

داستایفسکی از شیوه‌های گفتاری متفاوت و جملاتی با طول های مختلف برای شخصیت‌های مختلف استفاده می‌کند. کسانی که از زبان مصنوعی استفاده می‌کنند - برای مثال لوژین - به عنوان افرادی غیرجذاب شناخته می‌شوند. ذهن متلاشی شده خانم مارملادوف در زبان او منعکس شده است. در متن اصلی روسی، نام شخصیت‌های اصلی معنایی دوگانه دارد، اما در ترجمه، به دلیل تفاوت در ساختار و فرهنگ زبان، ظرافت زبان روسی عمدتاً از بین رفته است.

 

خلاصه‌ای از داستان جنایت و مکافات:

«جنایت و مکافات» به دنبال دردسرهای ذهنی و معضلات اخلاقی «رادیون رومانویچ راسکُلنیکُف»، یک دانش‌جوی فقیر سابق در سن پترزبورگ است که قصد دارد یک رباخوار بی‌وجدان، پیرزنی را که پول و اشیاء با ارزش را در آپارتمانش ذخیره می‌کند، بکشد. او این نظریه را مطرح می‌کند که با پول می‌تواند خود را از فقر رهایی بخشد و به انجام کارهای بزرگ ادامه دهد، و به دنبال این است که خود را متقاعد کند که جرایم خاصی در صورت ارتکاب به منظور رفع موانع برای اهداف عالی انسان‌های «فوق‌العاده» قابل توجیه هستند. با این حال، هنگامی که کار انجام می شود، او خود را دچار سردرگمی، پارانویا و انزجار می‌بیند. توجیهات نظری او تمام قدرت خود را از دست می‌دهد زیرا او با احساس گناه و وحشت دست و پنجه نرم می‌کند و با پیامدهای درونی و بیرونی عمل خود مقابله می‌کند.

 

بخش‌هایی از کتاب:

 جنایت؟ کدام جنایت؟ اینکه شپش پلید مضری را، یعنی پیرزن نزول‌خواری را که به درد هیچ کس نمی‌خورد و از کشتنش چهل گناه بخشوده می‌شود، نابود کرده‌ام، آدمی را که شیره نیازمندان را کشیده بود، این جنایت است؟

در دنیا هیچ کاری سخت‌تر از صداقت و صمیمیت نیست، هیچ کاری هم آسان‌تر از تملق و چاپلوسی. در صداقت و صمیمیت، حتی اگر یک درصد دروغ و تزویر باشد، فوری نغمه ناسازش بلند می‌شود و کار را به رسوایی می‌کشاند. برعکس، اگر همه حرف‌ها تا نقطه آخرش دروغ و تزویر باشد، مثلِ نغمه گوش‌نواز به دل می‌نشیند و لذت می‌بخشد. چاپلوسی، هر چقدر هم که نتراشیده و زننده باشد، دستِ کم نیمی از آن همیشه به نظر حقیقت می‌آید. ربطی هم به موقعیتِ اجتماعی آدم‌ها و این طبقه و آن طبقه ندارد، همه را در بر می‌گیرد.

روحیه رُمانتیک شیلرمآب که می‌گویند همین است دیگر: یکی را هِی بزک می‌کنند، هِی بزرگ می‌کنند، هی می‌گویند انشاءالله این‌طور است، انشاءالله آن‌طور نیست، و با این که آن روی سکه را هم می‌دانند چیست، اصلا به روی مبارک خودشان نمی‌آورند، حتی فکرش هم می‌ترساندشان! ترجیح می‌دهند بمیرند و حقیقت را قبول نکنند؛ تا بالاخره همان آدمی که خودشان به آسمان هفتم برده‌اند، حماقت‌شان را به خودشان ثابت کند.

جنایتکار، یا دستِ کم بیشترِ جنایتکاران، در لحظه ارتکابِ جرم، قوهِ تعقل‌شان هر یک به نوعی از کار می‌افتد و قدرتِ تصمیم‌گیری‌شان مختل می‌شود و درست در لحظه‌ای که باید بیش از همیشه معقول و محتاط باشند، دستخوشِ بی‌مبالاتی حیرت‌انگیزِ کودکانه می‌شوند. از این قرار، بنا به عقیده او، این از کار افتادنِ قوهِ تعقل و مختل شدنِ قدرتِ تصمیم‌گیری، باید مثل نوعی بیماری به انسان حمله‌ور شود، یعنی می‌بایست به تدریج رشد کند و کمی پیش از ارتکابِ جرم به اوجِ شدّت برسد؛ و بسته به هر شخص، در لحظه ارتکابِ جنایت و کمی پس از آن هم، می‌بایست با همین شدّت ادامه داشته باشد؛ بعد هم مثلِ هر بیماری دیگری فروکش کند.

 

درباره‌ی داستایوفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی یا داستایِوسکی؛ مشهورترین و بی‌بدیل‌ترین نویسنده‌ی روسی که پیامبر روسیه می‌خوانندش در سی‌ام اکتبر 1821 در مسکو در آپارتمانی که در جوار بیمارستان مارینسکی بود و پدرش در آنجا به طبابت مشغول بود، بدنیا آمد اما...

معرّفی داستایوفسکی و مشاهده‌ی تمام کتاب‌ها

 

شخصیت‌های رمان جنایت و مکافات:

در جنایت و مکافات، داستایفسکی شخصیت اصلی خود، رادیون رومانویچ راسکُلنیکُف، را با مضامین ایدئولوژیک ضد رادیکال جدید خود ترکیب می‌کند. طرح اصلی شامل یک قتل در نتیجه "مسمومیت ایدئولوژیک" است و تمام پیامدهای اخلاقی و روانی فاجعه بار ناشی از قتل را به تصویر می‌کشد. روانشناسی راسکولنیکف در مرکز قرار دارد و به دقت با ایده های پشت سر تجاوز او در هم تنیده شده است. هر ویژگی دیگر رمان معمای دردناکی را که راسکلنیکف در آن گرفتار شده است روشن می‌کند. از منظری دیگر، طرح رمان تغییر دیگری از یک مضمون مرسوم قرن نوزدهمی است: یک جوان استانی بی گناه برای جستجوی بخت خود در پایتخت می‌آید، جایی که تسلیم فساد می‌شود و همه آثار طراوت و پاکی سابق خود را از دست می‌دهد. با این حال، همانطور که گری روزنشیلد اشاره می‌کند، «راسکلنیکوف به‌عنوان راستیناک اونوره دو بالزاک یا ژولین سورل استاندال تسلیم وسوسه‌های جامعه بالا نمی‌شود، بلکه تسلیم وسوسه‌های خردگرای پترزبورگ می‌شود».

 

شخصیت‌های اصلی:

رادیون رومانویچ راسکُلنیکُف:

قهرمان داستان است و رمان عمدتاً بر دیدگاه او تمرکز دارد. مردی 23 ساله و دانشجوی سابق، که اکنون فقیر شده است، در این رمان توصیف شده است: «بسیار خوش تیپ، قد کمتر از حد متوسط، باریک، خوش اندام، با چشمان تیره زیبا و موهای قهوه ای تیره». از یک سو، او سرد، بی تفاوت و ضد اجتماعی است. از سوی دیگر، او می‌تواند به طرز شگفت آوری گرم و دلسوز باشد. او مرتکب قتل و همچنین اعمال خیریه تکانشی می‌شود. تعامل پر هرج و مرج او با جهان خارج و جهان بینی نیهیلیستی او را می توان به عنوان علل بیگانگی اجتماعی یا پیامدهای آن در نظر گرفت.

این رمان علیرغم عنوانش، آنقدر به جنایت و مجازات رسمی آن نمی پردازد، بلکه به مبارزه درونی راسکلنیکف – عذاب وجدان خودش – می پردازد تا عواقب قانونی ارتکاب جرم. اما احساس گناه او به زودی او را تا حد بیماری روانی و جسمی تحت تأثیر قرار می‌دهد.

سونیا:
 دختر یک مست به نام سمیون زاخاروویچ مارملادوف است که راسکلنیکوف در ابتدای رمان او را در میخانه‌ای ملاقات می‌کند. سونیا اغلب به عنوان شخصیتی فداکار، خجالتی و بی گناه شناخته می شود، علیرغم اینکه برای کمک به خانواده‌اش مجبور به تن فروشی شده است. راسکلنیکف همان احساس شرم و بیگانگی را در او تشخیص می‌دهد که تجربه می‌کند و او اولین کسی می‌شود که در برابرش به جرم خود اعتراف می‌کند. در طول رمان، سونیا منبع مهمی از قدرت اخلاقی و توانبخشی برای راسکلنیکوف است.

رازومیخین (دیمیتری پروکوفیچ):
 دوست وفادار راسکلنیکف و همچنین دانشجوی سابق حقوق است. این شخصیت چیزی شبیه به آشتی بین ایمان و عقل را نشان دهد. او به شوخی می‌گوید که نام او در واقع "ورازومیخین" است - نامی به معنای "کسی را به خود بیاورید".او راست قامت، قوی، مدبر و باهوش، اما همچنین تا حدودی ساده لوح است - ویژگی هایی که برای راسکلنیکف در موقعیت ناامیدانه اش اهمیت زیادی دارد. او هوش و شخصیت راسکلنیکف را تحسین می کند، و همیشه از او حمایت می‌کند. او از خانواده راسکلنیکف در هنگام آمدن به پترزبورگ مراقبت می‌کند و عاشق خواهرش می‌شود و بعداً با آن ازدواج می‌کند.

دنیا (آودوتیا رومانونونا راسکولنیکوا):

 خواهر زیبا و با اراده راسکلنیکوف که به عنوان فرماندار کار می‌کند. او در ابتدا قصد دارد با لوژین وکیل ثروتمند اما ناخوشایند ازدواج کند، فکر می‌کند که او را قادر می‌سازد تا وضعیت مالی ناامید کننده خانواده‌اش را کاهش دهد و از کارفرمای سابق خود Svidrigailov فرار کند. وضعیت او عاملی در تصمیم راسکلنیکوف برای ارتکاب قتل است. او در سن پترزبورگ سرانجام توانست از چنگ لوژین و سویدریگایلوف فرار کند و بعداً با رازومیخین ازدواج کند.

لوژین (پیوتر پتروویچ):
 یک وکیل ثروتمند که در ابتدای رمان با دنیا نامزد کرده است. انگیزه های او برای ازدواج مشکوک است، زیرا او کم و بیش بیان می‌کند که به دنبال زنی بوده است که کاملاً مطیع، بی‌اراده و وابسته به او باشد. او در تلاش برای آسیب رساندن به روابط راسکلنیکف با خانواده اش، سونیا را به دزدی متهم می‌کند.

سویدریگایلوف (آرکادی ایوانوویچ):
 کارفرمای سابق شهوانی، فاسد و ثروتمند و تعقیب کننده سابق دنیا. او اعترافات راسکلنیکف به سونیا را می‌شنود و از این دانش برای عذاب دادن دنیا و راسکلنیکف استفاده می‌کند، اما پلیس را مطلع نمی‌کند. سویدریگایلوف علیرغم بدخواهی ظاهری اش، به نظر می‌رسد که قادر به سخاوت و شفقت باشد. وقتی دنیا به او می گوید که هرگز نمی تواند او را دوست داشته باشد (پس از تلاش برای شلیک به او) او را رها می‌کند. او به سونیا می‌گوید که مقدمات مالی را برای ورود بچه‌های مارملادوف به یتیم‌خانه فراهم کرده است و سه هزار روبل به او می‌دهد و او را قادر می‌سازد تا به دنبال راسکلنیکف به سیبری برود.

پورفیری پتروویچ:

رئیس بخش تحقیقات مسئول حل قتل لیزاوتا و آلیونا ایوانونا است که همراه با سونیا راسکلنیکف را به سمت اعتراف سوق می‌دهد. اما برخلاف سونیا، پورفیری این کار را از طریق ابزارهای روانشناختی انجام می‌دهد و به دنبال گیج کردن و تحریک راسکلنیکوف فراری از اعتراف داوطلبانه یا غیرارادی است. او بعداً این روش‌ها را کنار گذاشت و صمیمانه از راسکلنیکف ترغیب کرد که به نفع خود اعتراف کند.

 

تحلیلی بر داستان «جنایت و مکافات»:

جنایت و مکافات را اولین رمان بزرگ دوره نویسندگی او می‌دانند. این رمان اغلب به عنوان یکی از دستاوردهای برتر در ادبیات جهان ذکر می‌شود.

داستایفسکی ایده جنایت و مکافات را در تابستان 1865 تصور کرد. او در آن زمان روی پروژه دیگری با عنوان مست ها کار می کرد که به "مسئله کنونی مستی ... [در] همه پیامدهای آن، به ویژه تصویر یک خانواده و تربیت فرزندان در این شرایط و غیره و غیره می پردازد.» این موضوع، با محوریت داستان خانواده مارملادوف، به داستان راسکولنیکف و جنایت او تبدیل شد.]

در آن زمان داستایفسکی مبالغ هنگفتی به طلبکاران بدهکار بود و سعی می‌کرد به خانواده برادرش میخائیل که در اوایل سال 1864 فوت کرده بود کمک کند او داستان خود را (در آن زمان که به فکر رمانی نبود) برای انتشار در مجله ماهانه کاتکوف پیشنهاد داد و در نامه‌ای به کاتکوف که در سپتامبر 1865 نوشته شد، به او توضیح داد که این اثر قرار است درباره مرد جوانی باشد که تسلیم «برخی ایده‌های عجیب و غریب»، «ناتمام» و در عین حال شناور در هوا می‌شود. او قصد داشت خطرات اخلاقی و روانی ایدئولوژی "رادیکالیسم" را بررسی کند و احساس کرد که این پروژه برای کاتکوف محافظه کار جذاب خواهد بود. در نامه های نوشته شده در نوامبر 1865 یک تغییر مفهومی مهم رخ داد: «داستان» به یک «رمان» تبدیل شده بود. رمانی که از آن به بعد از آن به عنوان جنایت و مکافات یاد می‌شود.

«در پایان نوامبر چیزهای زیادی نوشته شده بود و آماده بود. همه را سوزاندم. الان میتونم اعتراف کنم من خودم آن را دوست نداشتم. یک فرم جدید، یک طرح جدید من را هیجان زده کرد و همه چیز را دوباره شروع کردم»

(نامه داستایفسکی به دوستش الکساندر رانگل در فوریه 1866) در نسخه کامل نوشته‌های داستایفسکی که در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، ویراستاران دفترچه‌های جنایت و مکافات نویسنده را به ترتیبی که تقریباً با مراحل مختلف آهنگسازی مطابقت دارد، دوباره جمع‌آوری کردند. در نتیجه، پیش‌نویس تکه‌ای از رمان، همانطور که در ابتدا تصور می‌شد، و همچنین دو نسخه دیگر از متن وجود دارد. این‌ها به‌عنوان نسخه ویسبادن، نسخه پترزبورگ و طرح نهایی متمایز شده‌اند که شامل تغییر از یک راوی اول شخص به استفاده نوآورانه داستایفسکی از روایت سوم شخص برای دستیابی به دیدگاه‌های روایت اول شخص است. داستایفسکی در ابتدا چهار طرح اول شخص را در نظر گرفت: خاطراتی که توسط راسکلنیکف نوشته شده بود، اعترافات او هشت روز پس از قتل ، دفتر خاطراتش پنج روز پس از قتل، و شکلی ترکیبی که نیمه اول آن به صورت خاطره بود و نیمه دوم به صورت دفتر خاطرات. نسخه ویسبادن به طور کامل بر واکنش های اخلاقی و روانی راوی پس از قتل متمرکز است و تقریباً با داستانی که داستایفسکی در نامه‌اش به کاتکوف توصیف کرد، منطبق است و در قالب یک دفتر خاطرات یا مجله نوشته شده است، با آنچه در نهایت تبدیل به قسمت دوم کار تمام شده شد.

«من [این فصل] را با الهام واقعی نوشتم، اما شاید خوب نباشد. اما برای آنها [،] مسئله ارزش ادبی آن نیست، آنها نگران اخلاق آن هستند. در اینجا من در حق بودم - هیچ چیز مخالف اخلاق نبود، و حتی کاملاً برعکس، اما آنها چیز دیگری دیدند و بیشتر از آن، رگه هایی از نیهیلیسم را دیدند ... من آن را پس گرفتم، و این تجدید نظر در یک فصل بزرگ حداقل برای من هزینه داشت. سه فصل جدید کار، با قضاوت بر اساس تلاش و خستگی؛ اما اصلاحش کردم و پس دادم».

) AP Milyukov نامه داستایوفسکی به (
اینکه چرا داستایفسکی نسخه اولیه خود را رها کرد موضوعی است که در حد حدس و گمان است. به گفته جوزف فرانک: "یک احتمال این است که قهرمان داستان او فراتر از مرزهایی که ابتدا در آن تصور شده بود رشد کرد". دفترچه‌ها نشان می‌دهند که داستایفسکی از ظهور جنبه‌های جدیدی از شخصیت راسکلنیکف با توسعه طرح آگاه شد، و او ساختار رمان را مطابق با این «دگردیسی» ساخت. نسخه نهایی جنایت و مکافات تنها زمانی به وجود آمد که در نوامبر 1865 داستایفسکی تصمیم گرفت رمان خود را به صورت سوم شخص بازسازی کند. این تغییر نقطه اوج یک مبارزه طولانی بود که در تمام مراحل اولیه ترکیب وجود داشت. داستایفسکی پس از تصمیم گیری، شروع به بازنویسی از ابتدا کرد و به راحتی توانست بخش هایی از نسخه خطی اولیه را در متن نهایی ادغام کند. فرانک می‌گوید که همانطور که به ورانگل گفته بود، همه چیزهایی را که قبلا نوشته بود نسوزاند.

داستایفسکی تحت فشار زیادی بود تا جنایت و مکافات را به موقع تمام کند، زیرا همزمان با او قرارداد بسته شد تا قمارباز را برای استلوفسکی که شرایط بسیار سختی را تحمیل کرده بود به پایان برساند. آنا اسنیتکینا، که بعدها همسر داستایفسکی شد، در این کار دشوار به او کمک بزرگی کرد. بخش اول جنایت و مکافات در شماره ژانویه 1866 مجله پیام رسان روسیه منتشر شد و آخرین آن در دسامبر 1866.
این رمان در شش بخش تقسیم شده است. مفهوم «دوگانگی ذاتی» در «جنایت و مکافات» با این پیشنهاد که درجه‌ای از تقارن در کتاب وجود دارد، بیان شده است. ادوارد واسیولک که مدعی است داستایفسکی یک صنعتگر ماهر بود و به الگوی رسمی در هنر خود بسیار آگاه بود، ساختار جنایت و مکافات را به یک " Xمسطح" تشبیه کرده است :

بخش‌های یک تا سه جنایت و مکافات راسکلنیکف عمدتاً منطقی و مغرور را ارائه می‌کند: بخش‌های چهارم تا ششم، راسکلنیکوف «غیرمنطقی» و فروتن در حال ظهور. نیمه اول رمان مرگ تدریجی اولین اصل حاکم شخصیت او را نشان می‌دهد. نیمه آخر، تولد تدریجی اصل حاکم جدید. نقطه تغییر در اواسط رمان اتفاق می‌افتد.
این تعادل ترکیبی با توزیع متقارن اپیزودهای کلیدی خاص در سراسر شش قسمت رمان به دست می‌آید. تکرار این اپیزودها در دو نیمه رمان، همانطور که دیوید بته‌آ استدلال کرده است، بر اساس یک اصل آینه مانند سازماندهی شده است که به موجب آن نیمه "چپ" رمان نیمه "راست" را منعکس می‌کند.

قسمت هفتم رمان، پایان، مورد توجه و جنجال زیادی قرار گرفته است. برخی از منتقدان داستایفسکی صفحات پایانی رمان را به‌عنوان زائد، ضد اقلیم، و بی‌ارزش به نسبت مابقی داستان خوانده‌اند، در حالی که برخی دیگر از آن دفاع کرده‌اند و طرح‌های مختلفی ارائه کرده‌اند که به ادعای آنها ناگزیر بودن و ضرورت آن را ثابت می‌کند. استیون کسیدی استدلال می‌کند که جنایت و مکافات "به طور رسمی دو چیز متمایز اما نزدیک به هم هستند، یعنی نوع خاصی از تراژدی در قالب کلاسیک یونانی و داستان رستاخیز مسیحی". کسیدی نتیجه می‌گیرد که «خواسته‌های منطقی مدل تراژیک بدون پایان‌نامه در جنایت و مکافات برآورده می‌شوند.... در عین حال، این تراژدی حاوی یک مؤلفه مسیحی است و خواسته‌های منطقی این عنصر تنها با رستاخیز وعده داده شده در اپیلوگ برآورده می‌شود».

 

درون‌مایه رمان جنایت و مکافات:

نیهیلیسم، عقل گرایی و فایده گرایی
نامه داستایفسکی به کاتکوف الهام فوری او را آشکار می‌کند، که او حتی پس از تبدیل شدن طرح اولیه اش به یک خلاقیت بسیار جاه طلبانه تر، به آن وفادار ماند: میل به مقابله با آنچه که او به عنوان پیامدهای شوم ناشی از دکترین‌های نیهیلیسم روسی می‌دانست. داستایفسکی در این رمان به خطرات سودگرایی و عقل گرایی اشاره کرد که ایده های اصلی آن الهام بخش رادیکال ها بود و انتقاد شدیدی را که قبلاً با رمان یادداشت‌های زیرزمینی شروع کرده بود ادامه داد. داستایفسکی از شخصیت‌ها، گفت‌وگوها و روایت در جنایت و مکافات برای بیان استدلالی علیه ایده های غربی‌سازی استفاده کرد. بنابراین، او به آمیزه‌ی خاص روسی از سوسیالیسم اتوپیایی فرانسوی و سودگرایی بنتامی، که در زمان توسط متفکران انقلابی مانند نیکولای چرنیشفسکی توسعه یافته بود و به خودگرایی عقلانی معروف شد، حمله کرد. رادیکال ها حاضر نشدند خود را در صفحات رمان بشناسند، زیرا داستایفسکی ایده های نیهیلیستی را تا شدیدترین عواقب خود دنبال می‌کرد. دیمیتری پیساروفاین این  را به سخره گرفت که ایده های راسکلنیکف را می توان با اندیشه‌های رادیکال‌های آن زمان یکی دانست. اهداف رادیکال‌ها نوع دوستانه و انسان دوستانه بود، اما باید با تکیه بر عقل و سرکوب خروج خودبه خودی شفقت مسیحی به آن دست یافت. اخلاق فایده‌گرایانه چرنیشفسکی پیشنهاد کرد که اندیشه و اراده در انسان تابع قوانین علم فیزیکی است. داستایفسکی معتقد بود که چنین ایده‌هایی انسان را به محصولی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی محدود می‌کند و پاسخ‌های عاطفی خود به خود را نفی می‌کند. نیهیلیسم روسی در آخرین نوع خود، ایجاد نخبگانی از افراد برتر را تشویق کرد که امیدهای آینده به آنها سپرده می‌شد.

راسکلنیکف نمونه‌ای از خطرات بالقوه فاجعه بار موجود در چنین ایده آلی است. جوزف فرانک محقق معاصر می‌نویسد که «ویژگی‌های اخلاقی-روان‌شناختی شخصیت او این تضاد بین مهربانی غریزی، همدردی و ترحم از یک سو و از سوی دیگر، خودخواهی مغرور و آرمان‌گرایانه که به انحراف تحقیرآمیز برای گله‌ی مطیع تبدیل شده است را در بر می‌گیرد.». کشمکش درونی راسکلنیکف در بخش آغازین رمان منجر به توجیهی سودگرایانه- نوع دوستانه برای جنایت پیشنهادی می شود: چرا برای کاهش بدبختی انسان، یک پیرزن رباخوار بدبخت و «بی فایده» را نکشیم؟ داستایفسکی می‌خواهد نشان دهد که این سبک استدلال سودگرایانه رایج شده است. این به هیچ وجه اختراع انفرادی ذهن رنجور و آشفته راسکلنیکف نبود. چنین ایده‌های رادیکال و فایده‌گرایانه برای تقویت خودگرایی ذاتی شخصیت راسکلنیکف عمل می‌کنند و به توجیه تحقیر او نسبت به ویژگی‌ها و آرمان‌های پایین بشریت کمک می‌کنند. او حتی مجذوب تصویر باشکوه یک شخصیت ناپلئونی می شود که به نفع یک خیر اجتماعی بالاتر، معتقد است که او دارای حق اخلاقی برای کشتن است. در واقع، نقشه "ناپلئونی" او را به سمت یک قتل حساب شده سوق می دهد، که نتیجه نهایی خودفریبی او با فایده گرایی است.

محیط سن پترزبورگ
داستایفسکی از اولین کسانی بود که به امکانات نمادین زندگی شهری و تصاویری که از شهر کشیده شده بود، پی برد IFI Evnin جنایت و مکافات را اولین رمان بزرگ روسی می‌داند «که در آن لحظات اوج کنش در میخانه‌های کثیف، در خیابان، در اتاق‌های کثیف پشتی فقرا پخش می‌شود».

پترزبورگ داستایفسکی شهر فقری است که تسکین نیافته است. «عظمت در آن جایی ندارد، زیرا شکوه ظاهری، انتزاعی صوری، سرد است». داستایفسکی مشکلات شهر را به افکار و اقدامات بعدی راسکلنیکف مرتبط می کند. خیابان‌ها و میدان‌های شلوغ، خانه‌ها و میخانه‌های کهنه، سر و صدا و بوی تعفن، همه توسط داستایفسکی به ذخیره‌ای غنی از استعاره‌ها برای حالت‌های ذهنی تبدیل شده‌اند. دونالد فانگر اظهار می دارد که "شهر واقعی ... که با انضمام قابل توجهی ارائه شده است، همچنین یک شهر ذهنی است به گونه‌ای که فضای آن پاسخگوی وضعیت راسکلنیکف است و تقریباً نماد آن است. شلوغ، خفه کننده و خشک شده است."

داستایفسکی در ترسیم پترزبورگ بر افتضاح و بدبختی انسانی که از جلوی چشمان راسکلنیکف می گذرد، تأکید می‌کند. او از رویارویی راسکلنیکف با مارملادوف استفاده می‌کند تا بی‌رحمانه بودن اعتقادات راسکلنیکف را با رویکرد مسیحی به فقر و فلاکت مقایسه کند. داستایفسکی معتقد است که «آزادی» اخلاقی ارائه شده توسط راسکلنیکف آزادی وحشتناکی است «که هیچ ارزشی در آن وجود ندارد، زیرا بر ارزش‌ها مقدم است». راسکلنیکف در تلاش برای تأیید این "آزادی" در خود، در شورش دائمی علیه جامعه، خود و خدا است. او فکر می‌کند که خودبسنده و خودکفا است، اما در نهایت «باید اعتماد به نفس بی حد و حصر او در برابر آنچه از خودش برتر است از بین برود و توجیه خودساخته اش را باید در برابر عدالت برتر خداوند فروتن کند. ".  داستایفسکی خواهان بازسازی و تجدید جامعه "بیمار" روسیه از طریق کشف مجدد هویت ملی، مذهب و ریشه‌های آن است.

 

داستایفسکی در مورد رمان جنایت و مکافات چه می‌گوید:

داستایفسکی در نامه‌ای برای سردبیر مجله نوشت: "گزارش روان‌شناسانه یک جنایت که بطور واقعی امسال صورت گرفته و خبرش در روزنامه منتشر شده. جوان دانشجویی که از دانشگاه اخراج شده و درنهایت فقر و تنگدستی به سر می‌برد، تحت تاثیر بی‌تفاوتی ناشی از این همه محرومیت، عدم تعادل روحی و زیر نفود بعضی نظریه‌های مبهم و نامطمئن که در همه جا منتشر می‌شده، تصمیم می‌گیرد برای پایان دادن به این وضعیت غم‌انگیز به زور و حتی جنایت متوسل شود…"

 

آنچه دیگران در مورد رمان جنایت و مکافات گفته‌اند:

قسمت اول جنایت و مکافات منتشر شده در شماره‌های ژانویه و فوریه مجله پیام‌رسان روسیه با موفقیت عمومی روبرو شد. نیکولای استراخوف، روزنامه نگار محافظه کار، در خاطرات خود به یاد می آورد که در روسیه جنایت و مکافات حس ادبی سال 1866 بود با اینکه رمان جنگ و صلح تولستوی همزمان با جنایت و مکافات در پیام‌رسان روسیه پخش می‌شد.

این رمان به زودی مورد انتقاد منتقدان لیبرال و رادیکال قرار گرفت GZ Yeliseyev به دفاع از شرکت های دانشجویی روسیه برخاست و با تعجب گفت: "آیا تا به حال موردی وجود داشته است که دانشجویی به خاطر سرقت مرتکب قتل شده باشد؟"
 پیساروف که از ارزش هنری رمان آگاه بود، راسکلنیکف را محصول محیط خود توصیف کرد و گفت که موضوع اصلی این اثر فقر و نتایج آن است. او برتری رمان را با دقتی که داستایفسکی با آن واقعیت اجتماعی معاصر را به تصویر می‌کشد سنجید.
 استراخوف ادعای پیساروف مبنی بر اینکه مضمون جبرگرایی محیطی برای رمان ضروری است را رد کرد و اشاره کرد که نگرش داستایفسکی نسبت به قهرمانش همدلانه بود.
 ​​سولوویف احساس می‌کرد که معنای رمان، علی‌رغم ناکامی رایج در درک آن، واضح و ساده است: مردی که خود را مستحق «پا گذاشتن» می‌داند، درمی‌یابد که آنچه او فکر می‌کرد تخطی فکری و حتی اخلاقی از یک قانون خودسرانه قابل توجیه است. برای وجدان او، "یک گناه، نقض عدالت اخلاقی درونی است... که گناه درونی را فقط می توان با یک عمل درونی کناره‌گیری از خود جبران کرد."

جنبش نمادگرایی اولیه در دهه 1880، بیشتر به زیبایی‌شناسی می‌پرداخت تا رئالیسم درونی و روشنفکری جنایت و مکافات، اما گرایش به عرفان در میان نسل جدید سمبولیست‌ها در دهه 1900 منجر به ارزیابی مجدد رمان به عنوان خطاب به دیالکتیک روح و ماده پرداخت.
میخائیل باختین بود که بسیاری از مفسران او را اصیل ترین و روشنگرترین تحلیلگر آثار داستایفسکی می دانند، در مسائل شعر داستایفسکی استدلال می‌کند که تلاش برای درک شخصیت‌های داستایوفسکی از منظر یک فلسفه از پیش موجود، یا به‌عنوان «ابژه‌های» فردی که باید از نظر روان‌شناختی تحلیل شوند، همیشه در نفوذ به «معماری هنری » منحصربه‌فرد آثار او ناکام خواهند بود. . در چنین مواردی، هم رویکرد انتقادی و هم هدف مفروض تحقیق «تک‌شناسانه» هستند: همه چیز در چارچوب یک دیدگاه فراگیر واحد رخ می‌دهد، خواه دیدگاه منتقد یا نویسنده. باختین استدلال می‌کند که هنر داستایفسکی ذاتاً «دیالوژیک» است: رویدادها بر اساس تعامل بین صداهای ذهنی خود تأیید می‌شوند، اغلب در آگاهی یک شخصیت فردی، همانطور که در مورد راسکلنیکوف اتفاق می‌افتد. آگاهی راسکلنیکف به عنوان میدان نبردی برای تمام ایده‌های متضادی که در رمان بیان می‌شوند به تصویر کشیده می‌شود: هرکس و هر چیزی که او با آن روبرو می‌شود در یک مونولوگ درونی «دیالوگ‌شده» منعکس و شکسته می‌شود. او روابط بیرونی را رد کرده و گفتگوی درونی عذاب آور خود را انتخاب کرده است. فقط سونیا می تواند علیرغم ظلم و ستم او به تعامل با او ادامه دهد. گشودگی او برای گفتگو با سونیا همان چیزی است که او را قادر می‌سازد تا از «آستانه ارتباط واقعی (اعتراف و محاکمه عمومی) - نه از سر گناه، زیرا از اعتراف به گناه خود اجتناب می‌کند، بلکه به دلیل خستگی و تنهایی،عبور کند زیرا این گام آشتی تنها رهایی ممکن از غم و اندوه گفتگوهای درونی ناتمام است.

 

ترجمه‌های فارسی از رمان «جنایت و مکافات»:

این رمان با بیست و هشت ترجمه به زبان فارسی چاپ شده است:

  1. «جنایت و مکافات» با ترجمة احد علیقلیان نشر مرکز
  2. «جنایت و مکافات» با ترجمة مهری آهی نشر خوارزمی
  3. «جنایت و مکافات» با ترجمة اصغر رستگار نشر نگاه
  4. «جنایت و مکافات» دو جلدی با ترجمة حمیدرضا آتش برآب نشر علمی و فرهنگی
  5. «جنایت و مکافات» با ترجمة پرویز شهدی نشر کتاب پارسه
  6. «جنایت و مکافات» با ترجمة محمد صادق سبط الشیخ نشر سپهر ادب
  7. «جنایت و مکافات» با ترجمة منیره کفتری نشر آوای مهدیس
  8. «جنایت و مکافات» با ترجمة نسرین مجیدی نشر روزگار
  9. «جنایت و مکافات» با ترجمة بهزاد نشر دنیای کتاب
  10. «جنایت و مکافات» با ترجمة علی صحرایی نشر مهتاب
  11. «جنایت و مکافات» با ترجمة لیلی مجرد نشر سبو
  12. «جنایت و مکافات» با ترجمة فرزام حبیبی اصفهانی نشر آتیسا
  13.  «جنایت و مکافات» با ترجمة غلامرضا صادقی‌زاده نشر ایرمان
  14. «جنایت و مکافات» با ترجمة مینا کریمی نشر آئینة بهار
  15. «جنایت و مکافات» با ترجمة زهرا نوروزی نشر آوای دانیال
  16. «جنایت و مکافات» با ترجمة ژیلا رسولی نشر بانوی دریا
  17. «جنایت و مکافات» خلاصه شده با ترجمة مریم امیری و آرزو پیراسته نشر پارمیس
  18. «جنایت و مکافات» با ترجمة سعیده حسین‌زاده نشر آهنگ فردا
  19. «جنایت و مکافات» با ترجمة عزیزعلی امیری زاده نشر آریاسان
  20. «جنایت و مکافات» با ترجمة لوبا روانی‌نیا نشر نگارستان کتاب
  21. «جنایت و مکافات» با ترجمة هانیه چوپانی نشر فراروی
  22. «جنایت و مکافات» با ترجمة ملیحه وفایی نشر پیرامید
  23. «جنایت و مکافات» خلاصه شده با ترجمة محسن سلیمانی نشر شرکت چاپ و نشر بین‌الملل
  24. «جنایت و مکافات» با ترجمة اسحاق لاله‌زاری نشر صفی علیشاه
  25. «جنایت و مکافات» با ترجمة امیر اسماعیلی نشر توسن
  26. «جنایت و مکافات» بازنویسی شده برای جوانان توسط ای. بی. یهوشویا با ترجمة شهاب‌الدین عباسی نشر نخستین
  27. «جنایت و مکافات» داستان مصور با ترجمة مجتبی حیرت نشر علمی و فرهنگی
  28. «جنایت و مکافات» ترجمه صدیقه اوشنی نشر یوشیتا

 

کتاب‌های صوتی و الکترونیکی از جنایت و مکافات:

- مشخصات کتاب‌های صوتی این اثر:

1.نام کتاب    خلاصه کتاب صوتی جنایت و مکافات

  • نویسنده    فئودور داستایوفسکی
  • مترجم    محسن سلیمانی
  • گوینده    مهیار ستاری
  • ناشر چاپی    انتشارات امیرکبیر
  • ناشر صوتی    نوین کتاب گویا
  • سال انتشار    1397
  • فرمت کتاب    MP3
  • مدت    4 ساعت و 47 دقیقه
  • زبان    فارسی
  • موضوع کتاب    خلاصه کتاب صوتی داستان و رمان خارجی

 

2.نام کتاب    کتاب صوتی جنایت و مکافات

  • نویسنده    فئودور داستایوفسکی
  • مترجم    اصغر رستگار
  • گوینده    آرمان سلطان زاده
  • ناشر چاپی    انتشارات نگاه
  • ناشر صوتی    آوانامه
  • سال انتشار    1396
  • فرمت کتاب    MP3
  • مدت    28 ساعت و 11 دقیقه
  • زبان    فارسی
  • موضوع کتاب    کتاب صوتی داستان و رمان خارجی

 

3.نام کتاب    کتاب صوتی جنایت و مکافات

  • نویسنده    فئودور داستایوفسکی
  • مترجم    پرویز شهدی
  • گوینده    علی عمرانی
  • ناشر چاپی    بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
  • ناشر صوتی    نشر ماه آوا
  • سال انتشار    1400
  • فرمت کتاب    MP3
  • مدت    26 ساعت و 38 دقیقه
  • زبان    فارسی
  • موضوع کتاب    کتاب صوتی داستان و رمان خارجی

 

- مشخصات کتاب‌های الکترونیکی این اثر:

1.براساس نسخه‌ی چاپی نشر روزگار.
2.براساس نسخه‌ی چاپی نشر نگاه.
3.براساس نسخه‌ی چاپی نشر یوشیتا.

4.کتاب جنایات و مکافات (خلاصه کتاب).

  • نویسنده: فئودور داستایوفسکی
  • مترجم: الهام بهرامی
  • ویراستار: کلاید نهرنز
  • انتشارات نوژین

 

5.کتاب جنایات و مکافات

  • نویسنده: فئودور داستایفسکی
  • مترجم: مینا کریمی
  • انتشارات ملینا

 

6.جنایات و مکافات

  • نویسنده: فئودور داستایفسکی‌
  • مترجم: مهرناز بهروش
  • انتشارات زرین کلک

 

 

تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "جنایت و مکافات" می نویسد