loader-img
loader-img-2

بار دیگر,شهری که دوست می داشتم نوشته نادر ابراهیمی انتشارات روزبهان

5 / -
like like
like like
بخواب هلیا، دیر است. دود دیدگانت را آزار می دهد. دیگر نگاه هیچکس بخار پنجره ات را پاک نخواهد کرد. دیگر هیچ کس از خیابانی خالی کنار خانه ی تو نخواهد گذشت. چشمان توجه دارد که به شب بگوید؟ سگها رؤیای عابری را که از آن سوی باغهای نارنج میگذرد پاره می کنند. شب از من خالی ست هلیا. گل های سرخ میخک، مهمانی رومیزی طلایی رنگ اتاق توهستند؛ اما گل های اطلسی، شیپورهای کوچک کودکان. عابر در جست وجوی پاره های یک رؤیا ذهن فرسوده اش را میکاود. قماربازها تا صبح بیدار خواهند نشست و دود، دیدگانت را آزار خواهد داد. آنها که تا سپید صبح بیدار می نشینند ستایشگران بیداری نیستند. رهگذر، پاره های تصورش را نمی یابد و به خود میگوید که به همه چیز می شود اندیشید، و سگ ها را نفرین می کند. نفرین پیام آور درماندگی ست و دشنام برای او برادری ست حقیر...

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "بار دیگر,شهری که دوست می داشتم" می نویسد