loader-img
loader-img-2

دیدار نوشته احمد محمود انتشارات معین

5 / -
like like
like like
از اتوبوس پیاده می شود، فلکه ساعت است، هیچکس نیست. پیش رویش خیابان، خالی خالی است. شرجی است، زمین خیس است «پل نادری؟» چیزی جز ردیف چراغها- که انگار انتها ندارد - نمی بیند. بوی آشنا۔ بوی شب کارون را حس می کند. همه چیز ساکت است، اتوموبیلی پرشتاب می گذرد و یک لحظه، خلوت خیابان را آشفته می کند «پل سفید کو؟» طاقهای بلند پل سفید را نمی بیند «نه! همه چی عوض شده!» بقچه را دست به دست می کند و کنار جدول، تو در ازای خیابان راه می افتد. دور می شود، دورتر. حالا، زیر نور جیوه ای چراغهای حاشیه خیابان، مثل یک سایه - انگار - و یا مثل یک الکه سیاه، لرزش نامحسوسی دارد. چند لحظه بعد، جنبش سایه آرام می گیرد . ایستاده است؟ تردید دارد؟ راه را گم کرده است؟ «هووف! - دده، کجائی؟ کجا؟»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "دیدار" می نویسد