معرّفی کتاب نابغهی خردسال،پیشخدمت و شعبدهباز:
- سال انتشار کتاب نابغهی خردسال،پیشخدمت و شعبدهباز:
نابغهی خردسال (به آلمانیDas Wunderkind)، پیشخدمت و شعبدهباز (به آلمانی Mario und der Zauberer) دو داستان کوتاه از نویسنده آلمانی توماس مان است که اولی در 25 دسامبر 1903 در مجله Neue Freie Presse و دومی در سال 1930 منتشر شدند.
در این کتاب همچنین یکی از مقالات کوتاه نویسنده تحت عنوان «برادر هیتلر Bruder Hitler» که در سال 1938 منتشر شد، آمده است.
خلاصهای از داستان نابغهی خردسال،پیشخدمت و شعبدهباز:
- نابغهی خردسال
میتوان آن را دنبالهای طنزآمیز برای داستان تونیو کروگر (1903) دانست. در 11 آوریل 1910، توماس مان به ارنست برترام نوشت : "فقط می خواهم بگویم که در میان چیزهای کوچک من، " نابغهی خردسال " مورد علاقه من است.
به گفته پیتر اسپرنگل، یک کنسرتو پیانو توسط لوریس مارگاریتیس هشت ساله، شرایط لازم برای داستان کوچک را فراهم کرد.
داستان اجرای یک هنرپیشه هشت ساله پیانو را توصیف میکند و پس از آن صحنهای در رختکن از بازدیدکنندگان و سپس صحنهای در بیرون در خیابان مشاهده میشود. هیچ اتفاق دیگری نمی افتد. در عوض، آنچه در ذهن هنرمندان و تماشاگران کنسرت می گذرد برای خواننده فاش می شود.
- پیشخدمت و شعبدهباز
راوی سفر خانوادهاش به شهر ساحلی خیالی توره دی ونره، ایتالیا را شرح میدهد.خانواده در اجرای یک شعبده باز و هیپنوتیزم کننده به نام سیپولا شرکت می کنند که از قدرت ذهنی خود به روشی فاشیستی برای کنترل مخاطبانش استفاده می کند. سیپولا نماینده قدرت مسحورکننده رهبران اقتدارگرا در اروپا در آن زمان است - او خودکامه است، از قدرت سوء استفاده می کند و می تواند جمعیت را تحت سلطه خود درآورد و با تقویت مصنوعی اعتماد به نفس خود، عقده حقارت خود را متعادل کند. ترور سیپولا توسط ماریو، بومی توره دی ونره، یک تراژدی نیست، بلکه یک رهایی برای مخاطب است.
- برادر هیلتر
مان خودش و هیتلر را به عنوان ارواح خویشاوند معرفی می کند.از لحاظ ساختاری، این شکل فکری دوگانگی را آشکار می کند که مشخصه مقاله نویسی توماس مان است. قبلاً در گوته و تولستوی (1921) او دو نویسنده متفاوت را به عنوان " برادر" توصیف می کند. در این زمینه، شاید تعجب برانگیز باشد که او از هیتلر و خودش به اینصورت یاد میکند. متن، با یک بیانیه خود توضیحی آغاز میشود. او در مورد دشواری اعتراف به شیفتگی ناشی از "پدیده زندگی" هیتلر تأمل می کند:
"رفیق یک فاجعه است ولی این دلیلی نیست که او را به عنوان یک شخصیت جالب ندانیم"
آکادمی هنرهای زیبا وین درخواست هیتلر را برای پذیرش به عنوان دانشجو هنر رد کرده بود. مان توضیح میدهد که هیتلر که ناتوانی هنرمند شکست خورده را احساس میکرد، خود را با "احساس حقارت مردم شکست خورده" مرتبط کرد. تحلیل فاشیسم و بحث هنر در اینجا به هم مرتبط هستند.
به گفته توماس مان، قیاس بین هیتلر و مان، مانند گوته و تولستوی، بر حس مشترک انتخابی است که هنرمندان احساس میکنند.
هیتلر بهعنوان هنرمندی بدبخت معرفی میشود که اولین مراحل حرفهای یک هنرمند معمولی را پشت سر گذاشته است: رد شده است.
پرداختن به آغاز هیتلر به عنوان یک هنرمند به طور قابل توجهی توماس مان را قادر می سازد تا خود را در اینجا قرار دهد، کمی بعدتر با معرفی هیتلر به عنوان یک ضد هنرمند، او در عین حال نگاهی انتقادی به وجود خودش به عنوان یک هنرمند دارد. بنابراین، این مقاله بیشتر از هیتلر که مان با کنجکاوی مقالهنویسی به آن میپردازد، به ورطههای نفس میپردازد.
بخشهایی از کتاب:
نشسته است و آهنگ میزند: ریزاندام و ناچیز در پیش دستگاه حجیم و سیاه پیانو، تنها و برگزیده در جایگاه بلند صحنه، بر فراز توده ی مه آلود انسان ها، که در این یکپارچگی محو خود، جان و روانی گیج و گنگ بیش نیستند، حالی که حق اوست با روح بی تا و برگزیده ی خود آن ها را خیره کند... گاه ثانیه های فراموشی و تنهایی او را با خود میبرند. در این حال چشمان روشن و موشی اش با حاشیهی اندوده ای که دارند، به پهلو می چرخند، به جماعت پشت میکنند و بر دیوار صحنه، از دل نقش و نگارهای این دیوار میگذرند، به هوای آن که در دور دست هایی پرشور و شادی، در دنیایی سرشار از شوق گنگ زندگی، گم شوند. اما بعد گوشه ی چشم ها لرز برمی دارد، از نو رو به تالار بر می گردد و پسرک دوباره در پیش روی جماعت نشسته است.
ترجمههای فارسی از رمان «نابغهی خردسال،پیشخدمت و شعبدهباز»:
با 2 ترجمه به زبان فارسی موجود است:
- نابغهی خردسال،پیشخدمت و شعبدهباز با ترجمه محمودحدادی از نشر نیلوفر.
- ماریو و ساحر با ترجمه فخرالسادات مومن و لیلی مسگرزاده اقدام از نشر پلک (تک داستان)
تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران