loader-img
loader-img-2

نان سال‌های جوانی نوشته هاینریش بل انتشارات چشمه

5 / -
  • ناشر : چشمه چشمه
  • نویسنده : هاینریش بل
  • قطع : رقعی
  • نوع جلد : شومیز
  • نوبت چاپ : 16
  • تعداد صفحات : 136
  • سال چاپ : 1398
  • دسته بندی : سیاست
  • شابک : 9789643620325
like like
like like
موجودی تمام شده ؛ درصورت شارژ مجدد به من اطلاع بده

نان آن سال ها مجموعه آثار 2 نوشته هاینریش بل انتشارات نگاه

5 / -
like like
like like
هم اکنون غیرقابل سفارش!

نان آن سال ها نوشته هاینریش بل انتشارات مروارید

5 / -
like like
like like
هم اکنون غیرقابل سفارش!

معرّفی کتاب نان سال‌های جوانی:

- سال انتشار کتاب نان سال‌های جوانی:

نان سال‌های جوانی (به آلمانی Das Brot der frühen Jahre) داستانی نوشته هاینریش بل است که در تابستان 1955 نوشته  و منتشر شده است.

 

خلاصه‌ای از داستان نان سال های جوانی:

خود بل داستان را در این جمله خلاصه می‌کند:

داستان جوانی است که اکنون 24 ساله است، در پایان جنگ 13 یا 14 ساله بود، به شهر می‌آید، ابتدا گرسنگی می‌کشد، اما بعد درگیر می‌شود، حرفه‌ای دارد، و سپس با عشق به یک دختر جوان به مسیر دیگری کشیده می‌شود.

والتر فندریش، قهرمان داستان، از زندگی خود تا به امروز صحبت می‌کند. از آن روزی می‌گوید که اتفاق تعیین کننده‌ای زندگی‌اش را دگرگون کرد. روزی که با هدویگ مولر که از وطن خود آمده بود و برای تحصیل به شهر می رفت، آشنا شد. والتر که گرسنگی و استثمار سال‌های پس از جنگ را تجربه کرده ، اکنون فقط مردم را بر اساس سخاوتشان طبقه‌بندی می‌کند، او برای اولین بار در هدویگ شخصی را می‌یابد که می‌تواند بدون قید و شرط دوستش داشته باشد.
بل در این داستان، تصویر مردی را ترسیم می‌کند که از سختی‌های جنگ و فقر سال‌های پس از جنگ مات شده است، حیوان‌گرایی را در رنج‌دیدگان این گرسنگی تشخیص می‌دهد. در طول جنگ او خود این عنصر حیوانی را در درون خود احساس می کرد. گرسنگی او را به یک گرگ تبدیل کرد، موجودی که تنها نیازش به زندگی غلبه بر پوچی کسل کننده قاروقور شکمش بود. از نظر او  هیچ چیز مهمتر از نان کافی نیست...

 

بخش‌هایی از کتاب:

روزی که هدویگ آمد، یک روز دوشنبه بود، و در این صبح دوشنبه، پیش از آن‌که خانم صاحب‌خانه، نامهٔ پدرم را از زیرِ در، داخلِ اتاق بفرستد، دوست داشتم مثل گذشته‌ها که هنوز در خوابگاه کارآموزی بودم و اغلب این کار را می‌کردم، پتو را رویِ سرم بکشم. امّا صاحب‌خانه‌ام در راهرو صدا زد: «از خانه برایتان نامه رسیده.» هنگامی که او نامهٔ به سفیدی برف را از زیر در، داخل اتاق غلطاند هنوز سایهٔ خاکستری رنگ در آن گسترده بود. با وحشت، سراسیمه از تخت برخاستم، چون به جای مُهر دایره‌ای شکل ادارهٔ پست، مُهر بیضی شکل پستِ راه‌آهن را تشخیص دادم.
پدرم که از تلگرام متنفر بود، در مدت این هفت سالی که در این شهر تنها زندگی می‌کنم برایم، فقط دو بار چنین نامه‌هایی با مُهر پستِ راه‌آهن فرستاده بود: اولین نامه حاوی خبر مرگ مادر و دومین نامه هم خبر تصادف پدر، زمانی که هر دو پایش شکسته بود و این هم سومین نامه بود؛ آن را باز کردم و وقتی شروع به خواندن نمودم، خیالم راحت شد، پدر نوشته بود: «فراموش نکن که هدویگ، دختر مولر، کسی که تو برایش اتاق تهیه کرده بودی، امروز با قطاری که ساعت 11: 47 دقیقه وارد می‌شود، به آن‌جا می آید. لطف کن و دنبالش برو، حتماً یادت نرود که چند شاخه گل هم برایش بخری، نسبت به او مهربان و خوش‌اخلاق باش. سعی کن بتوانی بفهمی که حال و روز چنین دختری چگونه خواهد بود؛ برای اولین بار تنها به شهر می‌آید، او خیابان و محله‌ای را که در آن زندگی خواهد کرد نمی‌شناسد و برایش بیگانه است. راه‌آهن بزرگ با ازدحام و شلوغی‌اش در حوالی ظهر او را به وحشت خواهد انداخت. تصوّرش را بکن: او با بیست سال سن به شهر می‌آید که معلم شود. افسوس که تو دیگر نمی‌توانی روزهای یکشنبه مرتباً به دیدنم بیایی حیف. از صمیم قلب پدر.»
بعدها اغلب راجع به این فکر می‌کردم که اگر دنبال هدویگ به راه‌آهن نمی‌رفتم, چه می‌شد: وارد یک زندگی دیگر می‌شدم، درست مثل این‌که آدم اشتباهاً سوار قطار دیگری شود. زندگی‌ای که آن وقت‌ها برایم قبل از این‌که هدویگ را بشناسم، کاملاً قابل قبول و قابل تحمل می‌نمود؛ در هرحال وقتی در این باره با خودم فکر می‌کردم، چنین تصور می‌کردم. امّا زندگی‌ای که مانند قطارِ طرف دیگر سکو، پیش رویم قرار داشت، قطاری که چیزی نمانده بود سوار آن شوم؛ این زندگی را اکنون در خواب و خیال می‌بینم و می‌دانم این زندگی که آن زمان به نظرم قابل تحمَل می‌رسید، برایم تبدیل به جهنم می‌گردید؛ خود را می‌بینم که در این زندگی بی‌هدف و سرگردان ایستاده‌ام، می‌بینم که لبخند می‌زنم، حرف زدنم را می‌شنوم، درست مثل کسی که در خواب، تبسم و حرف زدن برادر دوقلویی را که هرگز نداشته است، ببیند یا بشنود؛ برادر دوقلویی که شاید پیش از آن‌که نطفه‌اش از بین برود برای لحظه‌ای کوتاه به وجود آمده بود.

 

نان سال‌های جوانی و سینما:

این داستان در سال 1961 توسط کارگردان هربرت وزلی بر اساس فیلمنامه‌ای از بول و لئو تی با بازی کریستین دوئرمر، کارن بلانگورنون و ورا چچووا فیلمبرداری شد. فیلمی که امتیاز ویژه‌ای را دریافت کرد و در جشنواره بین المللی فیلم 1962 کن در پنج بخش جایزه دریافت کرد (بهترین کارگردان جوان، بهترین فیلم‌برداری، بهترین موسیقی، بهترین بازیگر زن، و بهترین فیلم بلند).

 

ترجمه‌های فارسی از رمان «نان سال های جوانی»:

با 3 ترجمه به زبان فارسی موجود است:

  1. نان آن سال‌ها با ترجمه محمد ظروفی از نشر نگاه و جامی(مصدق).
  2. نان آن سال‌ها با ترجمه محمد اسماعیل‌زاده از نشر چشمه.
  3. نان سال های جوانی با ترجمه سیامک گلشیری از نشر مروارید.

 

کتاب‌های صوتی و الکترونیکی از نان سال های جوانی:

- مشخصات کتاب‌های صوتی این اثر:

1.نام کتاب    کتاب صوتی نان آن سال‌ها

  • نویسنده    هاینریش بل
  • مترجم    محمد ظروفی
  • گوینده    حامی قنبرزاده
  • ناشر چاپی    انتشارات نگاه
  • ناشر صوتی    نشر ماه آوا
  • سال انتشار    1401
  • فرمت کتاب    MP3
  • مدت    4 ساعت و 5 دقیقه
  • زبان    فارسی
  • موضوع کتاب    کتاب صوتی داستان و رمان خارجی

 

2.نام کتاب    کتاب صوتی نان سال‌های جوانی

  • نویسنده    هاینریش بل
  • مترجم    محمد اسماعیل زاده
  • گوینده    آرمان سلطان زاده
  • ناشر چاپی    نشر چشمه
  • ناشر صوتی    آوانامه
  • سال انتشار    1396
  • فرمت کتاب    MP3
  • مدت    4 ساعت و 22 دقیقه
  • زبان    فارسی
  • موضوع کتاب    کتاب صوتی داستان و رمان خارجی

 

- مشخصات کتاب‌های الکترونیکی این اثر:

  1. براساس نسخه‌ی چاپی نشر نگاه.
  2. براساس نسخه‌ی چاپی نشر چشمه.

 

 

تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی