loader-img
loader-img-2

میرامار نوشته نجیب محفوظ انتشارات دنیای اقتصاد

5 / -
like like
like like

معرّفی کتاب میرامار:

- سال انتشار کتاب میرامار:

میرامار (به عربی میرامار) رمانی نوشته نجیب محفوظ، نویسنده مصری برنده جایزه نوبل است که در سال 1967 نوشته شد.

 

خلاصه‌ای از داستان میرامار:

داستان این رمان در دهه 1960 اسکندریه در پانسیون میرامار که آن  می گذرد. این رمان تعاملات ساکنان پانسیون، که دو پیرمرد و سه پسرجوان هستند و صاحب یونانی آن پیرزنی به نام ماریانا و خدمتکار جوان و زیبایش زهره را دنبال می‌کند. تعامل همه ساکنان حول محور دختر خدمتکار زهره، دختر دهقانی زیبا از استان بحیرا است که زندگی روستایی خود را رها کرده است.
همانطور که هر شخصیت به نوبه خود برای کسب محبت یا وفاداری زهره مبارزه می کند، تنش ها و حسادت ها به وجود می‌آید. به سبکی که یادآور فیلم راشومون آکیرا کوروساوا در سال 1950 است، این داستان هر بار از دیدگاه یکی از ساکنان بازگو می‌شود و به خواننده اجازه می‌دهد تا پیچیدگی‌های زندگی مصری پس از انقلاب را درک کند.

مانند بسیاری از رمان‌های نجیب محفوظ، میرامار مملو از نمادگرایی است. شخصیت زهره نماد ایده آل مصر/مصر مدرن است. او سخت کوش و صادق است اما بی سواد است و دائماً توسط نیروهای مختلف به جهتی کشیده می‌شود. در میان کسانی که او و مصر را به سمت خود می‌کشند، اروپایی‌ها، ناسیونالیست های مصری (حزب وفد)، طبقه بالای ثروتمند، رژیم عبدالناصر و پیروان آن، و اخوان المسلمین.

 

بخش‌هایی از کتاب:

بازاری فتنه‌انگیز و رنگارنگ، که شکم‌ها و قلب‌هارا به آشوب می‌کشاند. امواجی هایل از پرتو نورهای جذابی که ظرف‌های اطعمه با رایحه‌های اشتهاآور در آن شناورند، بسته‌های اغذیه تند و تیز و شیرین، انواع گوشت‌های خرد شده و دودی و تازه، لبنیات و فراورده‌هایش، و شیشه‌های چندضلعی، ساده، مربع، شکم‌دار و شیاردار سرشار از شراب‌های گوناگون، ساخت ملیت‌های مختلف. چنین است که قدم‌هایم به‌طور ناخودآگاه مقابل هر فروشنده یونانی سست می‌شود. - حال و هوای پاییزی، با چسبندگی شهوانی‌اش مرا در هم می‌پیچاند. چشمانم به این دخترک روستایی که بین مشتریان مقابل بساط‌ها ایستاده، خیره شده‌اند. همان‌طور که قیمت‌ شراب‌ها را می‌پرسم، ‌ نگاهم به او تلاقی می‌کند. حالا از سمت بالای پیاده‌رو در امتداد او ایستاده‌ام، از بین هیاهو و غوغای جمعیت عابرین می‌بینمش، از کنار بشکه زیتون می‌گذرد، روی بساط خم می‌شود و نگاهم روی چهره سبزه‌اش که رو به فروشنده‌ای با سبیل بالکانی است، متوقف می‌ماند. روی شانه‌اش کیف دست‌بافت چهارخانه‌ای پر از کالاهای خریداری ‌شده قرار دارد و گردن شیشه جانی واکر از آن بیرون زده است. همان‌طور که از بازار بیرون می‌رفت، مقابلش درآمدم و چشم‌هایمان با هم تلاقی کرد. چشمان کنجکاو و بانفوذش به نگاه خندان و شیفته‌ام گره خورد. به راهش ادامه داد؛ دنبالش کردم چاره‌ای نداشتم جز آنکه به این زیبایی عبیرآمیز روستایی دوست‌داشتنی، درود بفرستم. در مسیر خیابان ساحلی با نسیم پاییزی مشعشع از شعاع‌های رنگارنگ غروب محاصره شده بودیم و او پیشاپیش من با قدم‌های شمرده و سریع راه می‌رفت تا به کوچه‌ای پیچید که عمارت میرامار آنجا قرار داشت. همین‌طور ‌که به داخل ساختمان می‌رفت، نگاهی به من انداخت، نگاهی عسلی و بی‌تفاوت! فصل پنبه‌چینی روستایمان در خاطرم زنده شد...

 

ترجمه‌های فارسی از رمان «میرامار»:

با ترجمه رضا عامری از نشر دنیای اقتصاد.

 

کتاب‌های صوتی و الکترونیکی از میرامار:

مشخصات کتاب‌های الکترونیکی این اثر:

  1. براساس نسخه‌ی چاپی نشر دنیای اقتصاد.

 

 

تهیه و تنظیم:
واحد محتوا ویستور
عسل ریحانی

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "میرامار" می نویسد