loader-img
loader-img-2

ماجرای غریب و غم‌انگیز یک قاچاقچی در قشم نوشته متین ایزدی انتشارات نیماژ

5 / -
like like
like like
غراب شیطان کشتی مرموزی بود که جاشوها و ناخداها، قصه ها از آن ساخته بودند، به وقت لسوفان با چراغ های نورانی بر انسان خطاهر می شد و موند رگه می داد، عده ای می گفتند غراب شیلان ماشوتهای است که استان در آن باره می زنند. عده ای هم می گفتند موتورلنجی است که با یاد عقریه می آید و بر عالیه اش اجساد دریانوردان گناهکاری که به دریا و عظمتش بی احترامی کرده اند را به ساطور، طناب جمع کرده اند بوکسر علی از این داستای ما ابایی نداشته

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "ماجرای غریب و غم‌انگیز یک قاچاقچی در قشم" می نویسد